آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

تولّد ِ اردی جهنّم

مثل ِ پـــآییز شدم ، زرد تر از همه ی ِ برگ های ِ چنــــآر!

 

به اینجای ِ زندگی که می رسم ، تازه می فهمم :

آنجا هیچ جا نبوده و هیچ جا برای ِ دل ِ بی جای ِ من ، جا نمی شود ،

 

هر چند هیچ کجا ، جای ِ من نیست اما آخرین جای ِ زندگی ام جایی برای ِ تو دارد !

 

شب ِ آخر ِ فروردین ، همه اش بوی ِ مرگ می دهد !

شب های ِ آخر ِ من است ، چمدان ِ خوش خیآلی ها ، بسته می شود !

مسیری با کور سویی در افق پیدا و سنگلاخی به برهوت ِ برزخ ، امتداد  ِ جاده اش ...

امشب گلدان شکست ، ریشه های ِ گل آزاد شد ولی ...

باغبان مغموم و افسرده ، سَروَش درد را در فضا پیچیده .

زمان ، آلوده بغض ِ جدایی ها .

ستاره از لب ِ آسمان ، اشک میریزد .

ماه ، چهره در ابر ِ ظلالت ، پنهان کرده .

اردی جهنّم ، بغض ِ آلوده تشنه ی ِ فریاد .

زهر میپاشد هستی در کام ِ دلم .

نوشم از اشک ِ دیده ، من کنون ! به رسم ِ عادت ِ کهنه .

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : خوشآمد نوشت ها ,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


شب ها دیگر آرزوی ِ برد ِ پی در پی ِ والیبآل را ، ندارم !

صبح توان ِ پیاده گَز کردن ِ خیابان ها را ندارم !

عصرهایی که همچون جوانی قضا می شوند و من فرصت ِ قضا کردنشان ندارم !

سخت است انتظار ...

و من ، منتظر تا در یک وجب ِ عمق ِ مرداب ِ وجودم ، غرق ِ درد و تباهی شوم !

روزها بر مدار تشویش و اضطراب میگذرد !

خورشید و ماه و افلاک ِ اقبال ، سرگرم ِ کسوف و خسوف شده تا شهاب های ِ اندوه ،

بر پیکر ِ نیمه جان ِ لحظه هایم زخم های ِ ممتد بنوازند ...

همچون هاجر در جستجوی ِ قطره ای امید ، فعل "خستگی" و "درماندگی"  را بهتر از لغت نامه معنا میکنم !

خدایا ... مرا هیچ اسماعیل نیست تا دستانش اجابت باشد امیدم را ،

داغدار ِ جوانی ام که روزی در پیشگاهت بابت ِ جوانی اش طلب ِ بسیار ، در لابلای ِ بغض ها خواهد داشت .

برای ِ آمدن ِ روزهای ِ خوب ِ فرفره مویی ، نذر کرده ام *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


در من حسّی ... تا ابد مبهم!

شاید حسى باشد ، دخترانه ؛ این‌که گاهى بخواهى : 

آدم‌هایت را سفت و محکم ، توى ِ خودت قایم کنى که دنیا دست از سرشان بردارد .

این‌که فکر کنى آغوشت بزرگ است و توى ِ بغل تو که باشند صدمه‌اى به‌شان نمى‌رسد .

این‌که بخواهی کمک‌شان کنی و همیشه درکنارشان باشی .

اما یک جایى، یک وقتى، یک روزى هم هست که دلت مى‌خواهد یکى قایمت کند از دنیا .

تو را در یک نقطه امن ِ امن نگاه دارد و تا خواستى از آغوشش بیرون بیایى بگوید: « نرو ... کجا مى روى؟»

++ در من حسی ...

 

+ یه کوچولو از سمت چپَم درد میکنه! یه کوچولو به اندازه قلب! ...

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/ , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


+1.5 ســـآل ! خخخ

+ امروز دوباره ، نمایده ، نمآیندگی ِ کلاس ، شدم !

با اجآزه فرفره مو ، از همینجا ب دوستآم تسلیت میگم ! غم ِ آخرتون باشم *:)

خخخ وآآآآاآی حال ِ اسید تو حلق رو بگیرم ، این کاکتوسَم فَمید ما مخاطب خاصداریم ! *:|

 

* زیر ِ بارون بستنی می خوردیم ، هرچند ک بارون امرو ب قشنگیِ صبح نبود و خیلی چیزا کم داش!

  خیــــــــــلی! یا حتی بیشدَر از خیلی ، خیلی !

 

# ب بابام میگم : واسه روز ِ زن گزینه های ِ روی ِ میز :

انگشتر و تابلو فرش و سکه س ! کدومش !؟

میگه چطو روز مرد، گزینه های روی میز جوراب و زیر پیراهنیه؟! *:| خخخخ

 این باباها قشر مظلوم جامعه ن بوخدا !

آخرشم نِمدونم چرا همیشه مایل ب سمت و سوی ِ ماماناین بعضی ها *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


عیـــــــــــــ موبآرکه ـــد

http://s5.picofile.com/file/8118147576/IMAG0321.jpg شاهکــآر ِ هنری ِ بنده *:)

+ عید هَمَتون موبآرک مخصوصا دوسِتان کاکتوس خودم

و مخصوصا تَر مامان های گل و مخصوصا ترَ تَر مامان بی نظیر خودم! *:)

خیلی تَر! در حد خیس اصَن! خخخ

+ این گردالی هم که مُشاهده می کنید عیدی ِخودمه، فقط نپرسین کی داده !

خو به نیابت از فرفره موم ، برای ِ خودم گرفتم *:) خخخخ

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


کَن یو اسپیک فــآرسی ؟! *:/

بسی رنج برده فردوسی در این سی سال ... بعد اینا میا سر کلاسا انگلیسی بلغور میکنند !

فـــآرسی رو پاس بدار ، برادر و خواهر ِ من ... دِهـَـع *:/

 

+ یکی از بزرگترین معضلاتم از بچّگی تا همین الان ، این بوده که تیما که جاشونو عوض میکنن، چجوری تشخیص بدم ؟!

والیبــــــآل خوبه *:) ولی فوتبال بعد ِ نیم ساعت می فهمم تیم ِ حریفو تشویق میکردم !

اصلن تیزهوشآن گوارای ِ وجودم ، بس که من باهوشم *:) خخخخخ

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


من میمی به اندازه ی "مادر" داشتم ...

اگر این روزها بی بهانه باشی برای نوشتن ، معجزه ای مثل "مـآدر" ،

پر می کُنَدَت از واژه هایی که نمی دانی چه طور به هم وصلشـان کنی .

اصولا زن بودن هرچه قدر هم که کم، امّا سخت است .

جنس ِ  روحیـآت و نگرانی هایش سخت است .

دوست داشتن هایش ، مشکوک شدنهایش حتّی جنس ِ ظرف شستن هایش ،

پُر از سخت های ِ دوست داشتنی ست .

دخترانه با آرزوهایش قد می کشد 

و بعدترها شریک می شود آرزوهایش را با مردی که دوست دارد ، دوستش بدارَد

و باز هم بعدترش وجود مشترکشان را ثانیه به ثانیه و دقیقه به دقیقه ، می پرستد .

شاید همه ی این ها ناشی از افکار و آرزوها و کلی فانتزی های ِ زیبای ِخوش طعم ،

که روی سرش مدام چرخ می زنند باشد ؛

یاد بگیریم که دوست داشته باشیم،دوست بداریم و بگوییم دوستت دارم هایمان را به وقتش،

زمان هیچ وقت برای ِ ادای دِین های ما صبر نمی کند ...

 

+ پیشنهـــآد نوشت : دست و پیشانی ِ مادرانتان را ببوسید ؛ 

بوی ِ تنشان که نُه ماه مهمانش بوده اید ، آرامش بخش ترین مُسکّن ِّ دنیاست !

 قدر بدانید نعمتهایی که بهشت کف دستانشان روئیده ،

و رحمت را قرین روح مادرانی که نیستند *:/ 

 

* شاید یک درگوشی برای بعدترها :

دخترم، احساسات ِخوش جنس ِ دوست داشتنی ات را هیچ جا، هیچ وقت جا نگذار ...!

 

+ فرفره موئم *:)  بخوآن ! قبل از اینکه تو باشی ،

من ، دنیــآی ِ مامآنم بودم ...

من پشیمون نیستم از این جایگآهی که الان تو خونه مون دارم اما ...

میترسم از اینکه این همه سختی رو هیچ وقت نفهمی *:/

خدابه دادت برسه ، یه روز تلافی ِ این روزها رو سرت در میارم *:) خخخخ

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


توانآ بود هر که دانا بود { خعلی بی ربط ِ ؟! }

 

از ما که گذشت ! اما امیدوارم عکس هاتون تو اردی جهنّم ، دو نفره باشه *:)

بالاخره داره تموم میشه *:/ اصلنم زود نگذشت واز نیاین بگین : دیدی چشم به هم زدی ، تموم شد !

من این 156 روز رو با تک تک سلول های ِ بدنم درک کردم ، ولی ولی ...

 

+ گویا 1+5 ، شیش نمیشه ! من از همون اولش میدونستم سیستم ِ آموزشی مون مشکل داره *:) ،

یک جمع رو نتونستن به این بالایی ها یاد بدن ! خخخخ

پآیتخت عوض بشه ، ما چی بپوشیم ؟! خخخ

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


قآیق ِ اون ور ِ آبی !

دریا را یادت هست !؟

حس ِّ شب ِ طوفانی ِ ساحل و غرق شدن امانم را بریده ! تمرین می کنم برای ِ لحظه آخر ِ خفگی .

آن هنگام آب ِ تلخ دریا ریه هایم را پر کرده ، سرگیجه قبل از خفگی و دست و پا زدن های ِ قبل ِ مرگ به امید ِ جرعه ای هوا .

می دانی این روزها با همه تلخی های ِ واقعی اش ،  کسی را کم دارد ...

" من " اینجا دور از " ما " آرزو می کنم " تو " را برای ِ لحظه های ِ باقی مانده ی ِ زندگیم *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


سـ✯ــــآختن و ســ✖ـــوختن

تلخی ٬ تنهایی ٬ اضطراب ٬ درماندگی ٬ کینه ٬ اندوه ٬ درد و افکار ِ بی نام ،

همه را در لابه لای ِ دودی که از آتش ِ سینه برمیخزد به کیهآن و کائنات می سپارم .

همه شان که از وجودم رخت بستند ٬ آرام آرام سبک میشوم .

افکارم در آغوش ِ خدا و ستــآرگان ، وفاداری می آموزند !

عجیب چندش می شود مویرگ های ِ عصبی ام را ، که باز بخواهم از دلتنگی و تو بنویسیم ٬

اما به بـــآران ، سوگند ؛ هر چه سکوت می کنم روزگار ، نامردتر ، میشود ...

نشستم با " قسمت " و " حکمت " و "تقدیر" صحبت کردم ٬ به هیچ صراطی هدایت نمی شوند .

"شانس" را هم واسطه کردم ، نشد ...

به شیطان هم رو زدم ! افاقه نکرد !
 
بیب ... بیــــــــــــب !... دسترسی به قلب و احسآس ِ فرد ِ مورد نظر ، امکان پذیر نیست.

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


با احتمآل ِ مآهی ِ فیروزه ای

تنها در بی چراغی ِ شب ها می رفتم ؛

دست هایم از یاد ِ مشعل ها ، تهی شده بود ،

همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود ؛

مشت ِ من ، ساقه خشک ِ تپش ها را می فشرد ،

لحظه هایم از طنین ِ ریزش ِ پیوندهایم ، پر بود !

تنها می رفتم ٬ می شنوی ؟!     تــــنــــــــــــهــآ ...

 

 + دلیل نوشت : آمدم حالم را بنویسم .

سخت بود شرح ِ حال ِ ، حال !

اما فعل های ِ سهراب را که به حال بیاوری ، حال ِ حال ِ مرا ، می یابی !

امروز خودمو وزن کردم ، دیدم ۱۳۱۵ گرم نسبت به شنبه عصر سنگین تر شدم !

 "شنبه نحس ِ زندگی ! روز ِ خآکستری ِ  تولد ِ من ! "

راستی باید در خوردن ِ اندوه و غم رژیم بگیرم !

البته با ولخرجی ِ امشب در راه ِ عشق ، خدا کنه رژیم ما رو نگیره *:) خخخخ

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم ! , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


God helps me *:)

 

کفش هایم را خواهم پوشید ، روی ِ پشت ِ بام ِ خانه می ایستم !

رو به خدا فریاد می زنم ، جلو همه فرشته هایش داد می زنم ...

طوری داد می زنم تا صدایم به پیامبر و مولایم علی (ع) هم برسد ؛

همه حرف ها را خواهم گفت ...

خدایا این یک تهدید جدی است !

به اندازه همه بی توجهی هایت جدی است ...

خدایا این تهدید به بزرگی ِ اندازه ، یک عمر سکوت ِ تو ، خطرناک است ،

خدایا ، خواهش میکنم ،

خدایا من که جز تو کسی رو ندارم ، پس کمکم کن تا بهش برسم ...

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم ! , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


گلدان ِ خآلی

 
ساز را کوک کن !
 
امشب قطعه " غم " می نوازم ،
 
امشب سبک " آه " را با ریتم " اشک " اجرا می کنم ،

روی صحنه زندگی از فرط " درد " رقص و پایکوبی خواهم کرد ،

یا عزرائیل٬ دردی که تسکن دهنده های زمینی دوا نیست ٬ را تو التیام باش !

درد دارم ؛

دردناک تر از بی خبری اش ، دردی سراغ ندارم ...

دلتنگ ِ دلتنگی هایی شده ام که دل ٬ تنگ ِ تو بود ،

در اوج ِ دلتنگی ها که میل به سقوط دارم ، جان و روح به او می سپارم ،

تا با نوازش ِ نگآهش ، خاکسترم بزداید .

خلاصه شده است تسکین ِ همه ی ِ دردهای ِ من ، در نگآه ِ جاودانش *:) 


 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


الهـــی به امید ِ تو

 

گاه برای احساس زنده بودن باید نوشت ، گاه برای زندگی باید زنده بود !

آمدم بنویسم ٬ ناگهان به پهنای ِ لغت نامه تمام کلمات قهر کردند و رفتند ؛ بسی آزرده گشتم.

توسل به هر الهه و قلم کردم اجابت نشد ، سراغ هر می و نوشابه رفتم دوا نشد ٬

به در هر دفتر و حرم کوبیدیم روا نشد !

مسجدی می شناسم که در آن فقط یک خدا پرستش می شود ،

جنگلی هست که فقط یک درخت دارد ،

کشوری وجود دارد که فقط یک نفر جمعیت دارد ،

دیوانی خواندم که فقط یک مصرع شعر داشت ،

دریایی دیدم که فقط یک قطره وسعت داشت ،

ملکوتی بود که فقط یک سجاده عظمت داشت ،

" خدا " یی که فقط یک کلمه است !

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


Topic of Pain

 

به نام ِ آسمان :

تنها رفیق ِ شبهای ِ سرد و بی روحِ زندگی ِ من ،

به یاد ملافه ای سفید ، کفن ِ تنهایی ها که عصر هایم را به آغوش می کشید !

مردم محکوم به روزمرگی های ِ مرگ آلود ٬ طاقت شور و لبخندم را ندارند ،

مردم اسیر کفن های سیاه شیطانی ٬ نارنجی پوشیدن و گل به سر زدنم را گناه می دانند !
بر فاصله ها پیروز شدم و بی آنکه بدانی غریبانه بر لحظه هایت گریستم !

چرا با اندوه ِ خود لحظه های ِ خاکستری ام رنگ عزا و سیاهی می زنی ؟!

مهم این است برای آنهایی که دوستت دارند اولین نفر آن هزاران نفر هستی *:)

خصوصی ترین حرف هایم ٬ خصوصی ترین احساسم ، خصوصی ترین عاشقانه هایم ٬

تُرش ترین ِ لوآشک ها ، نـــآرنجی ترین ِ رنگ ها :

باقی مانده لحظه های ِ عمرم ٬ همه تقدیم ِ تو باد *:)

 

+ دلیل نوشت :

نمی دونم چرا این روزها اینقدر ناراحتی اما بدون من با هر غم ِ تو بیشتر از خود ِ تو رنج می کشم ...

فرفره موئم من دختر ِ سبکی نیستم نع ! من فقط خیلی شــآد و ذوق مرگــم *:)

 

امروز ، شروعی بر یک پایان *:) 

تصمیم گرفتم ، فقط کاری رو انجام بدم که تو خوشحال بشی ، حتی اگه بگی ، برو !

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/ , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


150 روز ِ بودنــــش

 

 

سرش را با متانت ِ خاص خودش که می چرخاند حرکت مواج موهایش افکارم را متلاطم می کند ٬

 

چه رازی بین آن تارهای سیاه نهفته است که هیچ سیاه دیگر ٬ از آن بهره نیست ...

 

زندگـــــــــی ِ من ، 150 روز ِ که زندگیـــــــــمی *:)

 

 

 

با این اوضاع پیش بریم ، قرارمون تو آسمون !

همون جائیکه که خدا یه قاب عکس ِ خالی رو طاقچه کهکشان گذاشته ،

قرارمون در اوج ِ بی پناهی ،

جایی که راه ها به " تو " ختم می شود ...

ایمــــــآن دارم به خوشمزگی ِ لحظه فراغت از غم ها *:)

یادم باشد چند خاطره زیبا از مغازه بخرم ٬ به گذشته هایم سنجاق کنم .

از همان کودکی رنگ ِ دلخواهم بین هیچ جعبه مدادرنگی نبود ٬ 6 رنگ و 24 رنگ هم باجی به هم نمی دادند !

به راستی قصه نــآرنجی ای شدن ِ نآرنجی چیست !؟

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


اللهم عجل لولیک الفرج *:)

 

سال هاست می گویند تو در غیبت هستی ما منتظر ِ لحظه حضور ِ تو ،

عجیب است مردم اینگونه کلمات را سخره گرفته اند و خویش را به نفهمی می زنند !

وای و صد افسوس که تو عین ِ حضور هستی و عمریست در محضر ِ تو ، غایب شده ایم ؛

وای و صد افسوس که تو منتظر هستی و ما همه در پرده غفلت و پریشانی ِ کابوس ِ زندگی ...

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


سقوط می شوی در پشت واژه ها

 

حــادثه پشت ِ پرچین است ،

خمِ ابرویت ؛

هوس انداخت به جانِ هرس ِ شاخه ی نور ...

 

* حافظآ :معـاشران گره از زلف یـآر باز کنید      شبی خوش است،بدین قصّه اش دراز کنید 

+ چاشنی نوشت :یک شب آسمون صاف و پر از ستاره ،بشینید و به آسمون خیره شید و برای من و فرفره مو هم دعا کنین *:)

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


اشک هایم نمی ایستند

 

من هم اگر در قرب ِ الهی منزل داشتم ؛

هیچ وقت هوای ِ دوباره زمینی شدن به سرم نمی زد !

 

امشب هوا بـــآرانی ست ...

اینقدر بــآرانی که همه پنجره های ِ دلم را بستم ٬

خودم میدانم 21 روز ِ دگیر ، همین موقع ، سقف ِ دنیا روی سرم آوار میشود .

من دلتنگ ِ دل هایی می شوم که ...

ولـِــش کن ...

می گن دل به دل راه داره ٬ راهش را که پیدا کردی زود خودت را برسان !

از من آهنگ این وبلاگ می ماند ... یادت بماند یادم بمانی *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


غفلت ِ رنگین

 

روزها سیاه اما شب نشینی هایی در آسمان ِ فیروزه ای !

زمانی با خود می خندیدم و امروز به خود ٬

همه منتظرند ٬

انتظار بهر سفید یا سیاه فرقی نمی کند ، همه منتظرند و از خاکستری خسته !

"یک روز خوب" ٬ زودتر بیا *:) ...

به روزهای ِ آخر ِ فروردین که می رسم ٬ پاییزی تر می شوم ؛

شب ها بهشت را نشانم می دهند و من همچنان در گرداب ِ ناباوری ِ خویش می چرخم ،

لحظه ها در صف ِ مردن ایستاده اند و من غافل از شهادت ِ زیباترین هایشان !

نامت به تنهایی اندوه ِ دلم را مغلوب می کند و تمام ِ بهشت را در خویش پنهان کرده :

ایمـــــــــآن ، آن باور و اعتقاد ِ قلبی ...

 

عکس های عاشقانه غمگین

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


به حباب ِ نگران ِ لب ِ یک رود ، قسم

 

خدایا :

چشمانم را نذر ِ دیدن ِ تو کرده ام ،

قلبم را نذر ِ باور کردنت ...

به پایان که رسیدی همانجا بایست ، خطرناک است !

جلوتر فقط خداست ...

به پل های ِ پشت ِ سر نگاه نکن ٬ از اول هم پلی نبود .

در طالع ِ من همه اش بی راهه و مرداب نوشته بودند .

وقتی پشت ِ سر پلی برای ِ خراب کردن نباشد مستحب است ...

خدایا ! دنیایت بر  سرم خراب شد ؛

چرا دنیا متزلزل است !؟ چرا ستون هایی از جنس ایمان در دلم نیست !؟

چرا دیوارهای ِ " توسّل" تاب ِ تحمل ِ بار ِ دنیا را ندارد !؟

برج ِ وجودم آرام فروریخت اما گردوغبار ِ آن به دورترها هم رسید ،

دوستانم ایستاده اند و ضماد ِ دلداری بر زخم هایِ روحم می زنند .

چه می دانند که نعره های ِ جانم چگونه یک به یک خاموش می شود

و جسم ِ ناتوانم ، زیر ِ سر ِ فاصله ها ، پاره پاره می شود !

جانا دیگر یارای ایستادنم نیست ...

 

* دلیل نوشت : وفات ِ من و همه ی ِ امیدهایم ...

 

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دنیآی ِ خط خطّی

در غربت به قربت نرسیدم ، 

از هر دری آمدم از در دیگر رفته بودی و باز من ماندم و نفس هایی که فقط ، عطر ِ تو داشت ؛

تن ِ من هم با من قهر کرد و جدا شد ٬ وقتی امید ِ یافتن ِِ تو در قلبم رسوب کرد ،

در سفر فقط خدا را داشتم ٬ او هم به ابدیت پیوست ...

جنس ِ حضورت همیشه تلخ بوده ٬ تلخی اش بس شیرین است .

حضورت که تمام می شود آینده ی ِ لحظه ها ، بوی ِ تو دارد ،

تلخی در هوای ِ سینه ام می پیچد ٬ طوفان می شود ، نظم ِ وجودم را ویران می کند !

من در افکار خویش تو را دیدم ، تو را ساعت ها نوازش می کردم ،

من با تو خوابیدم اما هنوز بیدار نشده ام ...

...

( نقطه چین ِ یک متن ِ طولانی بود که خموش شد )

 

85620772053257452606 عکس های لاو دختر های تنها عاشقانه

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


برای ِ محدثّــــهـــ

 

پرنده بیچاره ، نمی دانست در آسمان طوفانی و گرفته ٬ عاقبت ِ پرواز ؛ سقوط است !

پرنده بیچاره ، گمان می کرد با نوازش ِ آسمان می تواند اندوه گریه ابر را بکاهد !

پرنده بیچاره ، به بهای ِ زندگی آموخت :

شرط یکی شدن با بی نهایت ِ آسمان ، جدایی از خویش است ...

 

محدّثــه ِ عزیـــــزم ، نوشتی بشم همون مهلای ِ قبلی که دلش اندازه ی ِ همه ی ِ اقیانوس های ِ جهان بود ،

اما نگفتی ، مهلا شرط ِ اصلی ِ زندگیش ، وفآداریش بود ...

نمی تونم محدّثه *:/ ، می دونم داغون میشم و نابود اما نمی تونم دوسش نداشته باشم !

به قلبم ، فرفره مو رو قول دادم و به قولم وفادار می مونم *:) به هر قیمتی که شده ...

من خودم رو فقط به خاطر اون تغییر دادم پس مطمئن و صبور قدم بر می دارم ...

خدایا من و دوستآم رو شرمنده نکن دیگه ، گفتی : میرسیم هـــآآآآآآآآآآ *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/ , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


روز تولدم = روز مرگم

 

چرا رفتی ؟! همآیون شجریآن

بس شنیدنی که با تک تک سلول های حسی و شنوایی بازی میکنه *:/

گوش کنید حتما ...

بی وفایی ام را ثابت کردم ،

چه زود جایت را پر کردند این بغض های ِ بی پایان ...

 تولد که نه روز ِ مرگ ِ مهلا بود امروز ...

امشب حرف هایم لابه لای ِ بغض ، رنگ ِ خون ِ دل ، دارد ؛

 

حرفم نمی آید ،

 

هوا نیز از من فرار میکند ، همه جا را خلاٌ گرفته !

 

اندک اندک زندگی در فضا را تجربه میکنم ٬

جایی که دیگر هیچ جاذبه ای برای ِ ماندن در زمین نیست .

 

زندگی فضانوردان را دیده ای یا بیشتر بگویم !؟

 

بیهوده به در و دیوار کوبیده می شوم و حاصلش نگاه ِ نگران ِ مادر است .

 

دیگر شب و روز معنایی ندارد و در تاریکی ِ مطلق گرفتار شده ام !

 

 

در مدار ِ انتظار گشتن ٬ چه پایان ِ تلخیست برای ِ کسی که شوق ِ پرواز و کشف ِ آسمان داشت .

 

نخطه ... پایآن

 

 

193.jpg

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


زیر پوست ِ این سه حرفـی ِ هزار چهره!

 

گیســــو به هـم بریز وجهـــآنی ز هم بپـــــآش!

 

موج! این کلمه ی پرجنب و جوش ِ دوست داشتنی ...

اگر کمی فیزیک خوانده باشید می دانید که تمام ِ آشفتگی های ِ فضا زیر سر همین کلمه ی سه حرفی ِ به ظاهر کوچک هست !

همین موج حتّی صدا را به صدا می رسـاند ؛ دلتنگ ِ صدایی که باشید آرامتان می کند!

پارادوکس از سر و رویش می بارد ، آشفته می کند در عین آرامی؛ آرام می کند در عین پریشانی !

جغرافیـا  می گوید این موج در ساحل و دل ِ دریـا با سنگ و صدف چه می کند، کدام توده هوا را از کجا به کجا می کشاند حتّی !

می شود پای تلویزیون که نشسته اید تیم محبوبـتان گل بکـارَد و یک آشفتگی منظم فضآیی مثل موج ِ مکزیکی شادتان می کند!

نوار قلبی هم که دیده باشید یک موجPQRST با فاصله گذاری هایش می گوید قلبتـآن کجای کار ِ دنیاست!

شعر هم که بخوانید می فهمید موج ؛ دلش در دامن ِ گیسوی ِ کدام لیلی جا مانده و القصّه ...

اینها همه موج اند و موج این همه نیست؛ موج همان سه حرفی"میم"؛"واو" ؛"جیم" چسبان هست و نیست ...

+ فرکانس ِ قلب ِ شما روی کدام موج تنظیم شده؟ *:)

* دلیل نوشت : موج برای ِ من ، فقط موج ِ موهای ِ تو معنی میشه *:) این پست با موج ِ موهای ِ تو در ذهنمان نارنجی شد !

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


امروز 45 دقیقه و 27 ثانیه پشت ِ در مونده بودم ، مامانمم موبایلش خاموش بود *:/

بعد از نیم ساعت جواب داده میگه : حقّته اصن ، می خواستی کلید ببری *:O

 به خالم میگم : خاله بیا دنبالم بیا خونتون *:)

میگه : یعنی با دستای ِ خودم بیارمت و خودم رو بدبخت کنم و جهنم رو جلو چشام مجسّم کنم و بعد به زورم نتونم بندازمت

بیرون ؟! ... اصن مهم نیست یا راهی پیدا میکنم یا راهی خواهم ساخت ، با اتوبوس میرم تا غافلگیر شه *:) خخخخ

 

+نکته اخلاقی نوشت : دست به دست ِ هم دهیم با لوآشک ، خاله و پدر و مادر ِ واقعی مون رو پیدا کنیم *:)

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


در به در دنبآل ِ اسم ِ جنآب عالی

خو جون به لبم کردی *:/

داریم ؟!

نداریم ؟!

داریم قهرن ؟!

داریم رفتن گل بچینن ؟!

جون ِ محیآ بیا و یه نگاه ِ دیگه به دور و بر ِ سوم تجربی های ِ مدرسه تون بنداز !

بابا اَه من تنها امیدم برا فهمیدن ِ اطلاعاتش تویی *:/

بیا و عرصه رو براش تنگ کن تا غافلگیرش کنم *:) خخخخ

فهمیدم n تا حسنی دارین و طی ِ یه حسآب کتاب ِ خیلی پیچیده به این نتیجه رسیدم که n  قلوئید *:) و از اونجایی که تو تک بچه ای

پس این مسئله جواب نداره *:) خخخخخ

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


خاطره یِ 1 روز ِ خانوادگی

دیروز رفتیم یه فوتبال ِ خانوادگی و من در نقش ِ نخودی ظاهر شدم !

تو هیچ تیمی جام ندادند ، من هم به اولین نفری که میدیدم پاس میدادم  ... خخخ

بازی با وجود ِ پاسور ِ خوبی مثل ِ من به 21-3 رسید *:/

شد موقع ِ ناهار و جنگ جهانی هم از وقتی شروع شد که : دعوای ِ من و یه بنده خدایی سر ِ ته دیگ شروع شد *:) ...

هیچی دیگه بعد از ظهر هم برای ِ اون بنده خدا اومدیم و وبلاگ درست کردیم که هویجوری بدون ِ هیچ مطلبی ، قالبی ، عکسی و ...

طرف نظر گذاشته : وبت عالیه !!! { خخ خدا شفا بده *:) }

 

+ نذری یاب فیلتر شد خخخخخ  *:) http://nazriyab.com/?mashhad

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بستنی ِ دآغ

 

+ استعداد ِ من تو تست های ِ ادبیات با استعداد ِ پیکاسو تو نقاشی برابری میکنه .

اداره بابام به مناسبت ِ 1 شدنم تو استان و 4 شدنم تو کشور ، بهم چایی ساز داده !

از همین الان دارن می فرستنم ، خونه ی ِ فرفره مو *:) خخخخ

البته چیزهای ِ دیگری هم در راه است ، بسوزیـــــــن جهیزیه ام کامل ِ *:) خخخخ

 

* دفعه سوم بود کل ّ راه تا خونه رو فقط می خندیدم و لِی لِی میرفتم هر کی منو دید گفت :

این دختر ِ دیوانه است ... خخخخ

 

این پست صرفا جهت ِ کلاس گذاشتن { 4 کشــــور !} بود و هیچ ارزش ِ دیگری ندارد !

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


از این 2 تا عکس می ترسم

 
 
 
 
 
 
+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بـــهآر 

شڪــوفہ ے صورتے را 

برموهایش سنجاق میڪــنـב 

בامانـــش پراز گُل 

صورتش را نسیم خنڪـے نوازش مے ڪــنـב 

واینگونہ عاشق مے ڪــنـב تمام בرختان جوانہ زבه را

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


پروفآیل

 

 بهـــآری متولّد شده اما :

من دختر ِ پـــآییزیم ،

از اعماق ِ دریای ِ " غم " آمده ام ،

از کلبه ای متروک در شهر ِ تنهایی ،

آسمان ِ دل ِ من آبی نیست ، شاید خاکستری باشد در روزهای ِ آ
فتابی !

 هوای ِ قلب ِ من بدون ِ او گرفته است ،

دنیای من پر شده از  مآسک های ِ خنده ...

من از این بی احساسی غمگینم ،

من از این غرورش متنفّرم ...

 

آری من متولد ِّّ ماه ِ فــــــــروردینم و آرزوی ِ من :

پرواز و ماندن در آسمان ِ دلش اما افسوس که آسمان ِ دل ِ زندگیم را ، غرور پر کرده است !شده از 

 

 

 

لاغ های بمر..

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


...

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


پست ِ هویجوری

 

زانو نمی زنم حتی اگر سقف ِ آسمان ،

کوتاه تر از قد ِّ من باشد ...

 # برهآن ِ خلف نوشت : بعــــــله اون هم من ، با قد ِّ سرو مآنندم *:) خخخخ

 

اختآپوسی نوشت : وآی ملیکآ ، فرفره رو تو کفش ِ اسپرت ِ صورتی و شلوار لی تصوّر کن ؟!

... خخخخ ای جونـــــــــــــم ، قربونـــــش بشم من *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درگوش های ِ یوآشکی , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


کشف ِ فآمیلتون *:)

 

تــوی ِ کــتــاب نـــوشــتــه     تــنــبــلــی کــار زشــتــه 

تــنــبــل هــمــیــشــه خــوابــه   جــاش تــوی ِ تــخــت خــوابــه
. 

.

تـــا ایــنــجــا شــاعــر خــوب اومـــده بـــود ها ، 

بـــعــد یــهــو یـــارو ســادیــسـمـی مـیـگــه : 

"پــاشــو پـاشــو بــیــدارش کـــن     از تــخـــت خــواب جـــداش کــن " 

آخـــه بــگــو مــگــه مــرض داری !؟

بزا بخــــــــــــــوابه فـــــــــرفــــــــــــره مـــــــــــوم *:|

 

{که فردا با موی ِ شونه کرده بیاد مدرسه که ملیکآ هِی مسخره اش نکنه و من هِی دفآع *:)}

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


رنگآرنگی

 

عشـــــــــــق ، خودش خواهد امد ،

عشــــــــــق خودش اهسته اهسته می اید ،

در گوشه قلب مهربانت ارام و بی صدا مینشیند ،

و تــــــــــــو متوجه اش نخواهی بود ،

و بعد ذره ذره قلبت را پر میکند ،

کم کم مثل ساقه اطلسی ها در تمام جانت می پیچد ،

و ریشه می دواند ، 

به طوری که بی آن نمیتوانی نفـــــــــــس بکشی ...

 

+ زندگی بی عشق ، هرگــــــــــز ...

عشق با خودش امــــــید میآره ، خدا این امید رو از کسی نگیره*:)

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دوستــــــآی ِ نآرنجی ِ من

 

سهــــرآب حالا میفهممت وقتی میگفتی :

دوستــــــــــآنی دارم بهتر از آب روان،

و خـــــــــدایی که در این نزدیکی است ...

اگه فرفره موم الان کنارم نیست ولی بچه ها هستند *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


مغـــــرور ِ من

 

+ غــــــــــــرور ...
 
خدایا! خودت کمک کن غرورش کم بشه !
 
 143 روز گذشته و اون فقط نگاه میکنه بدون ِ هیچ عکس العمل ِ دیگه ای !
 

* به بهانه ی ِ نقشه های ِ احمقانه ی ِ روز ِ تولدم نوشت :

بعضی وقتا ، بعضی حرفا رو نمیشه زد ،

بعضی وقتا ، بعضی کارها رو نمیشه کرد ،

فقط میشن یه بغض و مجبوری باهاشون بخوابی ...

این حرفای ِ نگفته و کارهای ِ متولّد نشده ،
 
خیلی سختن ، حتی اگه ماهیتشون شیرین باشه ...
 

مجموعه عکس های جدید عاشقانه از دختران تنها

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


پر ِ نآرنجی ِ درخت ِ کآهو

 

+++ مهــــــم نوشت : هر طـــرف که میرم ، چشام تـــــو رو میبینه *:)

آنقدر هم روی ِ وقـــآر ِ من حساب نکن !

قطب ِ شمآل هم که باشم ؛

تو را که می بینم ،

آب می شوم ...

+شرح ِ حآل نوشت :

امروز سفید پوشیده بود ، خیلی بهش میومد {سفیدی یک دست میخوام الآن *:)}

بعضی روزا عـــمرا از دل آدم بیرون بره ، بـــعـــضی روزا آدم از همیشه بهتره ،

شوقی وصف نشدنی داره اصن*:)

خـــدایـــا !

سر ِ پل ِ صراط فرفره موم رو نیگه دار کارش دارم ،

خب این طرز ِ نگآه کردن بود عایآ ؟!؟ *:|


 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


مــ♀ـــهـلا = صبـــور

 
 
بعضی وقتا فقط باید قوی بود ، هیچکار دیگم نمیشه کرد ...
 
باید قوی بود و موند *:)
 
بعضی وقتام فقط خود ِ خدا میتونه صبر بده و دیگر هیچ ...
 
+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


احتکـــآر ِ عکس

 

هوای ِ دوست داشتن ، همراه با سوز ِ اضافی*:)

 

 اینقدی که من تلاش کردم برا تمیزکاری اتاقم ، مامانم نصفشو برا تمیز کردن آشپزخونه نکرد ؛

عآیا این دلیل میشه به من بگن شلخته عایآ ؟!؟ *:/

+ بعضی وقتا آدم دلش میخوآد یه عالمه حرف بزنه یا یا عالمه کار کنه ؛

یهو نمیشه که بشه ، آیا منم که خود درگیرم !؟

+ تشکّراتی داریم لوآشکی از نگآر جان که آدرس وبلاگ ِ یکی را داد ،

و من هم هی فرت و فرت عکس بر می دارم از اونجا *:) خخخ

خو منبع ِ عکس هام تموم شده *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


کلـّه فرفره مـــــَـن

 
 
qza7isdxmq3wsam01m1i.jpg
+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


احوالآت نوشت

 

معجزه اون شخص ِ سوم شخص ِ مفرد ِ مذکّری ِ که می تونه تو 1 ثانیه ، با یه لبخندش حالتو عوض کنه *:)

خدایا برای 23 فروردین ، معجزه می خواهم *:)

فکر نمیکردم روز اول مدرسه بعد تعطیلات ، بتونه خوب باشه !

همه معلما امتحاناشون یادشون رفته بود...خخخخ

* فیلم شاهگوشو دوس دارم*:)
 
+ اِوری بادی : لیسن اند ریپیت { نفـــس ِ بع بعــــی ام }
 
{ینی کاربردی ترین دیالوگ کلاه قرمزیه هآ }
 
 
اینکه دنیای یکی باشی خیلی خوبه ، اینکه یکیم دنیات باشه بهتر از اونه*:)
 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


معجــــــــزه

 
روی ایوان قدم می زدم : ناگهان یک آسمان دیدم !

آسمانی که همه دنبال ستاره هایش می گردند ٬
 
ستاره هایی که هزار چشم دنبالشان است و دستان هیچکس به آنها نخواهد رسید٬
 
آسمان را دیدم و چون کودکی خردسال در یک کشف ِ بزرگ مست دیدارش شدم ،

آسمانی سرشار از تهی !

آسمانی که همه ی ستاره ها را در خویش نگه داشته ؛

عمری دنبال ستاره می گشتم ٬ هر لحظه افسرده تر از قبل ،

غافل که گاه باید دست به سوی آسمان دراز کرد ، آسمانی شد و با بی نهایتش آمیخت ...
 
الهــــــی به امیـــد ِ تو *:)
+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


13به دَر ، بر وزنِ کلاغ پـَــر

عیدی که حس نشد چندان ، خدا رو شکر تموم شد ...

سـخـــــــــــــت گذشت اما تموم شد ...

کلا قرمزی تموم شد ،

کلا قرمزی ک 12,13 روز با مبین کوچولوم باهاش زندگی کردیم,

خندیدیم و ذوق کردیم ، تموم شد ...

دلم برا بَبَیی تنگ میشه *:/ {ای سی یو این مای دریمز... لیسین اند ریپیت اوری بادی...}

دلم برا اقای همساده ، تنگووو میشه...له له َم ... داغونم کرد همساده *:) ...

دلم برا جیگر تنگ میشه تنگ میشه تنگ میشه تنگ میشه ...

دلم برا کلا قرمزی و آواز خوندناش تنگ میشه ...

دلم برا پسر خاله و مرامش تنگ میشه ...

دلم برا فامیل دور یه عالم در میشه{با این در اگر در بند در ماند, در ماند !!}

دلم برا بچه ی فامیل ک میگف پستونککککک تنگ میشه ...

دلم برا اقای گاوی تنگ میشه ...

دلم برا پسر عمه زا هوووووووو تنگ میشه ...

دلم برا دیوی گشاد میشه ...

دلم برا نن جون و اقای معلم و دختر همساده تنگ میشه ...

دلم برا دوره و شوره تنگ میشه... {دلُم تنگه دلم تنگه }

دلم برای آیِ مجری هم تنگ میشه...

موقع تموم شدنش یه غصه ی ِ بدی گرفت دلم ...

بچه ها من منتظرتون میمونم تا سال ِ 1394 *:)

برام دعا کنین تا سال های ِ بعدتر تر ، با فرفره مو نگاه کنیم تون *:)

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


فِلِش واکنش = یک طرفه است !

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ    ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ!

دلم بد جوری گریه داره *:/ ای خـــــــــدآ ، آخه چــــــــرآ ؟!

فقط دارم گریه میکنم و قرآن می خونم ...

یکی از دوستان ِ عزیز ِ مجازی-حقیقی در یک سانحه تصادف پدر و مادرشون رو از دست دادن ،

و برادر و خواهرشون وضعیت نامشخصی دارند ،

ممنون میشم برای خوبی ِ حالشون و حداقل نعمت ِ باهم بودن ِ هر 3 شون با هم دعــآ کنید ...

 روزها می آیند و می روند ؛ این واکنش شیمیایی هیچ برگشتی ندارد ...!

یک معادله برگشت ناپذیر کاملا یک طرفه !

این که کجای این واکنش ایستاده ایم و به سمت رفت یا برگشت واکنش می دهیم خیلی مهم است ،

حواسمان به روزهایمان باشد ...

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


اندر بآب ِ احوالات ِ مـَـهـــلآ

 

گاهی وقت‌ها ، دلت خیلی می‌گیرد !

دلت از خودت و خدای ِ خودت ، پر می‌شود !

پر می‌شود نه فقط به اندازه پرشدن دلت ، تمام وجودت از خودت پر می‌شود .

من که عادت دارم به این باخت‌های ِ بدون برد اما یاس خیلی قشنگ‌ گفته :

" دیگه تمومه ، دیگه بریدم ... دیگه خستم از اینکه ، هر چی، هی اومدم و نرسیدم ... "

این من هستم !

مهلآی ِ نآرنجی ِ لوآشکی *:)

مـن یـک فروردین ماهیم و بـه ایـن افـتـخـار مـیـکـنـم که :

زندگی ام فرفره موئه و این عشق پــــــــآک ِ ؛

 هـمـیـشـه مـیـخـنـدم اما بـا هـر کسی نـمی‌پرم ،

غـرور دارم ولـی نـه برای رفـیـق ، بـا هـمـه صـافَـم ،

یک جیمی ِ عزیز ِ دل ، استم ! *:) ،

خونم نآرنجی تر از پرتقآل ِ ،

همیشه شآآآآآآآآآدم, سپهرآیینی اَستم، عاشق خدام؛ شیطانم حسآآآآآآآآآآبی؛ با همه صمیمی می‌شوم، احساساتی هستم، هرجا که بروم با همه دوست می‌شوم و..و...و...

به همه‌ی این ها افتخار می‌کنم! این‌ها دست آوردهای کوچکی نیستند! همه‌ی این‌ها منم و هیچکس نمی‌تواند مرا تغییر دهد!

نه شما ای مدیر دبیرستان، می‌توانی شیطنت‌هایم را از من بگیری؛ نه تو ای غصه می‌توانی شادی‌هایم را کم کنی....

من همین هستم و افتخار میکنم به خودم!

خوشبخت بودن یعنی همه‌ی این افتخارات به ظاهر کوچک ولی خیلی بزرگ!

مگر خوشبختی چیزی جز این است ؟

 

پ.ن: می‌بینید چه دختر خوبی استم من! :دی

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


باران ِ من

درست مثل باران بودی ،

بی‌خبر می‌آمدی ،

خیلی روزها نمی‌آمدی ،

کم می‌آمدی ولی وقتی می‌آمدی؛ من، مات و مبهوت فقط به تو نگاه می‌کردم.

مثل تمام وقت‌هایی که باران می‌آمد و من، پشت پنجره محو تماشایش می‌شدم، غرق در سکوت و نگرانی!

نگرانی ِ این‌که نکند همین الان باران قطع شود ، هیچ گاه نگذاشت تا لذت بارش ِ باران را تجربه کنم ؛

درست مثل تو ...

هر وقت می‌آمدی، استرس ِ رفتنت ، تمام ِ تو را می‌پوشاند و این 140 روز ، با این‌که می‌آمدی، فقط رفتنت را می‌دیدم .

وقتی باران می‌آمد می‌رفتم تا با نوشیدن ِ یک لیوان چای، کمی آرام شوم اما همان استرس ِ همیشگی نه می‌گذاشت

گرمای ِ چای را حس کنم؛ نه طعمش را ...

تو هم که می‌آمدی می‌شد ، چند ثانیه زندگی کنم ؛

ولی باز هم همان استرس و اضطراب هیچ گاه نگذاشت تا طعم ِ واقعی ِ زندگی را بچشم .

زندگی مثل همان چایی ؛ سرد می‌شد وقتی من از چهره‌ات ؛ فقط رفتنت را می‌دیدم ...

 

+ دلیل نوشت : ای خدا به کی بگم قیافه اش مبهم ِ تو ذهنم بس که نگاش نمی کنم *:/

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


عید تموم شده نوشت

 

چ عید لوسی بود امسال *:| من عید رو فقط با فرفره موم می خــــــوآآآآآم *:)

عید تموم شد دیگه سفره هفت سین و عید دیدنی و لباس نو و سبزه و اینا ...

فقد خاسَم بِتون بگم روز ِ آخر ِ عین ِ بع بعــــــی سنبلو نخورین ، میدونم سخده ؛ ولی سعی خودتونو بکنین دیگه *:) 

*:| انقد رفتیم عید دیدنی { کمم نیستن بزنم به تخته } ، بعد عطرم تموم شد *:| خو نکنین این کارا رو ، گرونه اینا ...

صدف و ملیکآ و زهرا و ... موقع تحویل سال فراموشم نکردن ... همین *:) !

آخرین روز ِ عیـــــــــــــد

مــن : مَــهـــــــلآ 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


گره ای باز نشدنی *:)

13 روز ِ دیگر دیر است ...

من میخواهم همین لحظه اول سال سبزه ها را گره بزنم ...

گره میزنم سبزه ها را، شاید باز روزی بیاید که نگاهمان به مهر گره بخورد ،

روزی بیاید که دستانت بر گیسوانم گره بخورد ...

روزی که جاده مقصدهایمان را گره بزند ، بند کفش‌های من و تو را بهم گره بزند ...

سبزه‌ها را گره می‌زنم ؛ شاید ، شاید روزگار ، تقدیرمان را بهم گره بزند ...

 

+ پــآورقی نوشت : خو چپ چپ نگآه نکنین دیگه ،

من فقد به خاطر ِ گره خوردن ِ دستامون به هم ، دارم سبزه گره میزنم بعلـــه *:)

ولی اصن یه جوری گره زدم که خدا حَض میکنه ، بس که باز نشدنی بود *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درگوشی های ِ یواشکی, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |