آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

بذار محبتمان بیشتر بهم گره بخورد

بی خیال دنیا و بازی هاش..

بیا و بنشین قدری موهایم را بباف!

 

 

 

مرد نیست اون دوست عزیزمون که نشینه گاهی

موهای زنش رو ببافه یا حداقل شونه کنه ! حداقل هفته ای یه بار.

 

+ نکته : اگر زن موهایش کوتاه بود دلیلی نمی شود که این قانون لغو شود

مرد می تواند با دست هایش موهای کوتاه زنش را شونه بزند *:)

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


مثلا یه همچین دختره نازی..
 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دست لاي موهايت كردنم آرزوست..

شب باشه

تو باشي *:)

نسيم بياد

دستام باشه

اونوقت كه پاهام رو زمين نيست ديگه ،

شايدم بال دراورده باشم !

 

+ عاشقانه هايم هم ته كشيده اند ، حق هم دارند

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


پس چی شد؟!

+  دلم را که برایت دانه دانه کردم ..

 

انقدر بزرگی که از بودن در کنارت وحشت می کنم

و انقدر خوب که دلم نمی آید رهایت کنم ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


مهلا و پنآه{شیرین!} ِ مهلا

 

عکسِ لو رفته از مهلا و دختر خوشگلش *:)

فقط شوهرش کجاست معلوم نیستخنده

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دل ِ نآرنجی رنگ را ..

رویِ دریا شناور می شوم وقتی صدایت را می شنوم

وقتی مخاطب حرف هایت به سمت من است

وقتی با نگاهت می روی از آسمان هفتم برایم دریا می آوری

و پهن می کنی زیر پاهایم و آنقدر دریایش آرام و آبی ست

که من از غرق شدن درونش هیچ واهمه ای ندارم

با صدایت روی آن دریایِ آرامِ آبی می خوابم

و به پروانه پروانه شدنِ حس های خوبی که از مخاطب واقع شدنم

برای تو به سمتم پرواز کنان می آیند لبخند می زنم

 آنقدر در این مدت روی این دریا سبک شنا می کنم

که گاهی گمان می کنم بی وزنی کامل گرفته ام

و در همین حین به این ایمان می آورم که خدا تو را آفرید

تا معنای بهشت و جهنم را به من یک جا بفهماند و من را مومن کند

بی تو بودن یک جهنم واقعی ست

و در کنار تو بودن یک بهشت بزرگ و محشری ست

که من کافر را مومن ِ مومن کرده است .

من در کنارت توی همان دریایِ آبی که خدا در بهشت وعده اش را داده شنا می کنم

و پاداش تمام کار های خوب نکرده ام را یکجا می گیرم

اما امان از جهنمِ بعد از این بهشت ..

شنیده بودم اول کفاره می دهی و به جهنم می روی

و بعد بخشیده می شوی می پری توی بهشت

اما اینجا کلی جهنم می شود و کمی بهشت و باز کلی جهنم و گاهی کمی بهشت .. 

    
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


می خوآآآآآم

دلم گرفت ..

می شود دست هایِ شما را گاز بگیرم ؟!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


نَفَس ِ خی لی نَفَََََََََََََََََـــَــَــَــَــَــَـَـس

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


مویت را پریشان کن ببین چگونه غرق می شوم

گفته بودم
 
غرق می شوم در لا به لای موهایت وقتی مانند موج دریا پریشانش می کنی؟!
 
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


روی ماه نشسته ام با رویاهای مُرده

قلبم را داده ای به دست هایم

و من را فرستاده ای به اوج غم گین ترین حالت

که وقتی حتا روی ماه نشسته ام، روی جایی که خی لی ها آرزویش را دارند

جایی که حتا قبل تر ها خودم هم آرزویش را در سر می پروراندم

هیچ لذتی را درک نمی کنم

و یه نگاه به قلب دست خورده ام می کنم و یه آه از ته دل می کشم

تو با من کاری کردی که در بهترین جایگاه ها بدترین حال و روز ها را دارم

تو مرا بد کُشتی ، ایمآن ..

جهنم را برایم به تصویر کشیدی تا باور کنم اگر بهشتی هم هست ،

جهنمی هم وجود دارد که بس سخت و کُشنده و عذب آور ..

جهنم یعنی رویا هایت مُرده باشند

و تو فقط به جنازه شان نگاه کنی و بغض کنی،

حتا حالِ گریه هم نداشته باشی ..

و این یعنی حال ِ این روزهای ِ من ..

    
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


کاش من رو می کشتی!

انسان هایی که رویاها شون رو خودشون می کُشند

حالشون خی لی بهتر از اون هایی ست

که دارند با رویا هایشان زندگی می کنند

و یه روز صبح از خواب بلند می شوند

می بینند رویا هایشان جلویشان شبیه یک جنازه ی خونی و مالی افتاده اند

و دیگر نفس نمی کشند و هیچ راه برگشتی برایشان نیست

وقتی بلند می شی تا بری با رویاهات ادامه بدی می بینی کُشته شده اند

این بدترین ضربه ای ست که می شود

به یک آدمی که با رویا هایش زندگی می کند زد ،

چنان ضربه ای ست که تا مدت ها خیال از جا بلند شدنش هم عذابش می دهد

وای به حال تلاش کردن برای بلند شدن

فرض کنید او ببیند که رویاهایش را به بدترین حالت ممکن کشته اند ،

جلویِ چشمانش ..

می شود رویا های دیگران را نکُشید ؟!

اون آدم ها را بکشید اما رویاهایشان را نه ..

 

+دلیل نارنجی نوشتن کلمه ی زندگی ..

چون واقعن اون رویا ها تمام زندگی او هستن دقیقن زندگی او هستند

می گیرین ؟!

http://server2.javanmobile.com/music/Mah%20Asal%2093.mp3

 
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بچگی های مهلآ اینا

بچگی هایم نـآرنجی بود

لب خند هایم نـــآرنجی تر ..

چقدر واقعی می خندیدم ،

چقدر از ته دل می خندیدم! یادش بخیر ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


هیــــــس ! تلخ تر از تلخ تر از تلخ تر

شبيه يه بغض تلخم كردي، كمم كردي، خمم كردي ..

لعنت به این عشق ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


می شود شانه هایتان بشود پنآه بغض هایم؟!

می شود شانه هایتان را قرض بگیرم

و غصه هایم را رویشان خالی کنم ؟!

می شود شانه هایتان بشود تکیه گاه بغض های گلویِ من؟!

می شود سرم را روی شونه هایتان بگذارم و برایتان زمزمه کنم 

همیشه بغض تو دنیامو لرزوند ، هوای گریه هامو داری یا نه؟! ..؟!

من شدیدا به شانه هایتان محتاجم ،

می شود چند ساعتی بهم قرضشان بدهید؟!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


مرا تبعید کن به بهشت بازوانش!

بهشت :

           جایی کم حجم

                               میان بازوان تو

 

+ محشر تر از این ؟!   :

دلی از دست بیرون رفته سعدی / نیاید باز تیر رفته از شست

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


به خاطراتت پا نمی دهم که مجبور نشوم به آغوشش بکشم

+ یک مرد که از چشم تو افتاد شکست 

مرد است ولی خانه ات آباد ، شکست!

 

می دانی؟! تا قبل از این ها دلم برای همه چیزت تنگ می شد

از لباست بگیر تا خودکار ِ توی جیبت

و این دلتنگی را می گفتم و مجبور می شدم بهش پا بدهم

اما حالا  ، بعد از این بار دلم به همان اندازه تنگ می شود

اما دیگر به روی خودم نمی آورم چه برسد بیایم و اینجا از دلتنگی هایت بگویم

دومین ضربه متفاوتم کرد با اولیش..

راستش را بخواهی این کار سخت تر است

چون همش می ریزم تو خودمُ و محکم سرکوبشون می کنم

اگر خاطره ای از تو بیاید توی ذهنم مثل قبل نمی نشینم

و با لبخند مدت ها جز به جزش را به یاد بیاورم و دلتنگی ام را میانشان قسمت کنم

اگر خاطره ای از تو بیاید توی ذهنم شاید اول با یه لبخند بهش بها دهم

اما سریع سوزنم را از توی جیبم در میاورم

و با سنگدلیِ خود ساختگی می زنم

و این ابرِ خاطره هایت را از ذهنم می ترکونم

این ترسناک هست، خی لی!

می دانی؟! من تحملِ سومین شکست را ندارم

اوضاع از این خراب تر را تحملش را ندارم

من مَرد یه شکست دیگه از طرف تو نیستم و نخواهم بود

اما خوب می دانی دوستت دارم و دلم برات تنگ می شود

اما باید یاد بگیرم به روم نیاورم و به خودم بها ندهم. همین !

       

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


قـــآنعَــم؟!

با این همه به یک نظر از دور قانعم

چو روزی از قضا و قدر این قدر رسید

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


اللهم ارزقنا از اینــــــا *:)

خدا بچه مون ُ با پیک فوری بهم برسون ،

دلم بچه م ُ می خواد که آلان دست خدا ست

و هنوز خدا نیاورده بده بهم ، خدا بیا بچه م ُ بده بهم

بذار این فراق مادر و فرزندی تموم شه ، دلم براش تنگ شده !

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بویِ بوسه های ناب می دهی

shut up and kiss me *:)

خفه شو و من را ببوس!

خب عزیزم ؟!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


حوایِ من تقصیر آدم نیست

بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو

بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دلم حرمُ بغض خواست ، همین !

من وقتی حالم بده ، پریشونم هی عکس سیو می کنم

می گردم ُ هی عکس های خوب پیدا می کنم و سیو می کنم

وسواسی هم به خرج میدم که بعدش صاحب کلی عکس محشر شدم

اما همین عکس سیو کردن خودش توی اون لحظه بدترین اتفاقه ..

آلانم انقدر عکس سیو کردم که دارم به خودم شک می کنم *:/

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


قلبِ من با قلبِ تو می شود یه قلب بزرگ

گفته بودم که بیا و قلب هایمان را بهم گره بزنیم

تا ابد برای هم بمانیم

قلبت را آوردی و گفتی حالا چجوری می باید گره بزنیم ؟! پاپیون ؟!

گفتم یک جوری که هیچ کس در هیچ جای دنیا نتواند گره اش را باز کند

آنقدر محکم که حتا خودمان هم از پس باز کردنش برنیاییم

که لااقل اگر یک روز از روی عقل هم را نخواستیم

دل هایمان نگذارند از هم جدا شویم *:)

نخودی خندیدی و با نگاهت گفتی : چَشم ! قلبم را آوردم ،

محکم بهم گره شان زدم محکمی اش را امتحان کردم

و رو کردم و بهت گفتم حالا تا ابد برای هم می مانیم حتا اگر عقل هایمان شورش را دربیاورند

نه من می تونم بروم و نه تو

مگر این که قید قلبمان را بزنیم و بشویم یک آدم بی قلب !

 

+شاید برای همین شده یه سری آدم ها بی قلب شدن ،

چون قلبشونو خی لی سفت گره زدن اما تا عقل گفت برو ، راهشونو کشیدن و رفتن .

     
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست

اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم

فغان که در کف من اختیار باید و نیست

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


شما ها مثل من نباشین

راستش را بخواهید هیچ حالم خوب نیست

ظاهر داری تنها کاری ست که این روز ها عجیب به پیش گرفته ام

یه وقت هایی که تنها می شوم

به خودم می گویم واقعا فکر می کنی که چی مثلا ؟!

با این خنده ی مسخره ، با این قیافه ی ریلکس می خوای چی رو ثابت کنی؟!

می خوای بگی من خی لی اوکی ام و هی چیم هم نیست ؟!

غلط کردی ، جمع کن این بساط ظاهر داریت رو

می خوای تا کی سر خودت رو گول بزنی که حالت خوبه ؟!

تا کی می خوای انقدر سفت وایسی و بگی

"من تحمل می کنم. من صبر می کنم. من می تونم. حالا می بینی!"

می دونم با این همه ظاهر داری هی حالم داره بدتر می شه

اما بنظرم تنها کاری که می تونم آلان انجام بدم

که حال اطرافیانم ، مخصوصا صدف ُ ملیکآ ُ فهیمههُ محدثه ُ فاطمه ُ ..

رو بد نکنم یا یه جاهایی بدتر نکنم همین ظاهر داری ِ 

و تصمیم گرفتم خی لی سفت تر به پیش بگیرمش

انقدر که بیایم و بگویم حال من خوب است، خوبِ خوب ..

و همان تیکه کلام ِ مسخره ی ِ این روزهایم :

اُ اُ ..

 

+  عآطی دیشب بهم گفت نخند بابا ، گریه کنی سوز و غمش کمتره !

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


رویـــآهایت را باد بُرد؟!

دوران های سختی را از پس گذارنده باشی،

زندگی ات با وجود یه آدم به جهنم رسیده باشد

و در همین گیر و دار موهایت را مرتب کنی

و بهترین لباست را به تن کنی

و با فشار همین سختی ها که قفل شده باشد به پایت بروی

با رویا هایی که برای خودت ساخته ای بهشتی دست و پا کنی

و  رویاهایت رو بکنی بادبادکی

و در هوای آرزو ها و واقعیت ها به رقص درش بیاوردی

و حتا به بالاترین نقطه آسمان هم برسانی اش،

درست همان جا که دارد واقعیت می پذیرد و به خودت می گویی تمام شد

به گذشته و آن درد زنجیر شده به پایت می گویی تمام شد از دستتان رها شدم

من دیگر شما را با خود به اوج آسمان ، به نقطه ی واقعیت نخواهم برد

شما بمانید و همان جهنمی که این همه سال برایم درست کردید

در همین کُری خوانی ها، در همین رویاهای به واقعیت پیوسته ،

همین بهشتِ جان دار شده ، یک کلاغِ سیاه بی خبر از همه چی می آید

و رویاهایت را می درد و آش و لاشش می کند

تو می مانی و رویاهایی که دیگر نیستند و بهشتی که جان دار نشده کشته می شود

و تو می مانی همان دردی که زنجیر شده است به پایت

همان گذشته ای که شده است برایت یک جهنم بزرگ

تو می مانی و همان هایی که برایشان کُری می خواندی

 

+ عنوان با ناباوری خوانده شود ..

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


لب خند نشآندی به لب هایم ، دُخمَــلی ِ نآزمون *:)

+ من اینو سخت عاشقم *:)

سخت می میرم و باهاش سخت زندگی می کنم ،

محشره ، نَع ! فوق العاده است ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


2 نفره ها اذیتم می کنند

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


ســــــــــــــــــــــــــــوز میاد

+ من را بگیر در آغوش، حتا از دور ..

 

ترس من از هیچ هِی داره پر رنگ و پر رنگ تر می شه ..

می ترسم  .... می ترسم....  می ترسم....  می ترسم.... می ترسم....

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بیا و از خدا فقط منو بخواه تو این دنیا

عنوان خودش کلی پُست ِ ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


نگران خودمم، خی لی

كنارم جات خاليه ؟!

25 آبان به بــآد رفتم ..

شدم یه کوه .. سنگینم ، وحشتناک نگرانم

حس می کنم دیگه ته شه، داره تمومم می کنه ، هی چی ندارم

خالیِ خالیم

انقدر بغضم و خستگی و درد و سنگینی که داره تحملم تموم می شه

می کشم خودم ُ که تموم شدنم ُ نبینن حداقل انقدر وحشتناک تموم شدنمُ

انگار یه فیل گنده نشسته روی قفسه سینه ام ، سنگینه

انگار چند تن بارگذاشته باشن رو جفت شونه هایم، دارند میفتن

وحشتناک ترش اینه که این همه گفتم

اما نتونستم اون حالی که هستم ُ

حتا گوشه ای ازش رو توصیف کنم ، خنده داره ..

فقط دلم خزیدن توی ِ دارالهدیه را می خواهد که شاید بشود کمی آرام شد

کمی سبک شد ، حداقلش اینه که کمی آرامش می آید توی وجودت..

خدا دلم تنگه ، دلتنگـــــــــــــــــــــــــم ، این نبودن را درد می کشم ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


تو مسئولی

+ بیا گم شو برو ، داری دوباره بی خودی زیاد می شی تو من!

 خاموش شدم ،

دیگر با هیچ لاکی نه حالِ دلم خوش می شود و نه حال روحم..

مدت هاست هیچ لاکی را به کلکسیونم اضافه نکرده ام

که برعکس لاک هایم را هدیه دادم به این و آن

منی که یک روز تنها زندگیم بعد کتاب هایم لاک هایم بود و بس..

می دانی خوش بینی محضش کجاست؟!

این که هنوز کتاب را دوست دارم

و حاضر نمی شوم از خووندنشان دست بردارم یا هدیه بدهم

و می دانم هی چ چیز هم باعثش نخواهد شد ..

 

+ لاک ها مال ِ خودمان بود اما بقیه ی وسایل آرایشی ؟!

اَستغفرالله ! نُچ نُچ نُچ مال ِ دخترخاله مان ِ ..

 

   

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


من خی لی از تو با احساس ترم ،

اما خی لی مجبورم ! نمی فهمی منو ، نمی فهمی ..

من یک دختـــــَـــرم !

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


من و اوس کریم

سلام خدا جان حالت خوب است ؟

شناختی‌ مرا ؟ بگذار یک کمی‌ راهنماییت کنم ،

میدانی من همانی هستم که هی‌ وقت و بی‌ وقت هی‌ مزاحمت میشود

هی‌ نق میزند ، همانی که وقتی‌ هی‌ دلش می‌گیرد ،

بغض دارد این روز‌ها و هی‌ تو را صدا میزند ،

همانی هستم که وقتی‌ حالش خراب است می‌‌آید و دعاهایش را می‌گوید

و مثل یک بچه ی لجباز می‌گوید: " به من چه باید دعایم را مستجاب کنی‌ ".

شناختی ؟

من همانی هستم که هی‌ بعضی‌ وقت‌ها خودش را برایت لوس می‌کند

و هی‌ لجبازی می‌کند ،

همانی که نمازش را یکی‌ در میان می‌خواند

و هی‌ زور میزند تا نماز خواندن یادش بماند 

حالا شناختی‌ مرا ؟

امیدوارم که بین این همه بندهٔ خوب و بدت که داری مرا شناخته باشی‌!

البته میدانی خدا جان، ته ته اعماق دلم می‌دانم که مرا می‌شناسی

اصلا از همان اول که من گفتم س... تو مرا شناختی‌،

حتی میدانی که من چندتا لاک ، چندتا خودکار رنگی‌ دارم ،

پس حتما میدانی که چقدر دوستش دارم،

حتی از ایمآن هم خبر داری...

از پنآه { شیرین!} همان دخرتی که می‌خواهم مرد بارش بیاورم

میدانی خدا جان ممنون که شناختی‌‌ام پس نمی‌گویم

دیگر الان در چه حال و اوضاعی هستم

می‌دانم بهتر از من میدانی که چقدر شت و پت هستم ...

فقط حالم را خوب کن تا بفهمم که مرا بخشیده ای .

 

+ یوسف گمگشته کلبه ما را برگردان تا بانو غم نخورد،

تا مهلا کمرش بیش از این خم نشود،

تا فرشته های زمینی دیگر چشمانشان اشکی نباشد

مهلا را تنها نذار، این روز ها بیشتر از همیشه به حمایتت نیاز دارد .

 

+ " او " یم را پشت و پناه باش *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


چه کِیفی می دهد کتاب خواندن با طعم و بویِ تو

مثلا تو هم مثل من اهل کتاب..نه، نه..

تو هم مثل من اهلیِ کتاب

بعد بیای و من را بگیری و بشوی همسرم

شب ها وقتی از سرکار می آیی بعد از چایی خوردن

و تعریف های کار های روزانه برویم کتاب بخوانیم

 مثلا خی لی عاشق هم باشیم ُنتوانیم وقتی کنار هم هستیم

احساس مهر و محبتمان را پنهان کنیم.. نه.. مثلا چیست؟!

حتما عاشق هم باشیم و نه دلمان بخواهد کتاب را وِل کنیم،

نه این که محبتمان را مخفی.

آن وقت دستمان را توی هم انداخته و شروع کنیم به محبت کردن و کتاب خواندن..

دنیا را دیدی ؟!

بهشت می شود اصلا *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بی گله منتظرت می مانم

بابا لنگ دراز عزیز

دلم از نبودنت حسابی گرفته است اما گله ای نیست

هر چقدر هم نیایی منتظرت می مانم بدون گله ..

من را با محبت بپیچ دور آغوش امن دستانت *:)

                                                            دوست دارت جودی ابوت
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


تو هستی صدف *:)

انقدر این دنیا من را سر دوانده که خدا هم خودش مانده است

این که می گویم خدا هم خودش مانده است

منظورم این نیست که خدا تو کار دنیا مانده است

بیشتر تو اندازه صبر و تحمل من مانده است

بعد از، نبودن ِ ایمآن ، خی لی خالی شدم، پوچ شدم

یک چیز بزرگی را از دست دادم در واقع بیشتر روحم را از دست دادم

بعد از رفتنش فهمیدم بیشتر روحم، تقریبا همه ی روحم شده بود ایمآنم .

10 سال است که تمام زندگی و شادی هایم شد دوستی با تو

خندیدن در کنار تو ،

بستنی خوردن، گریه کردن، اصلا زندگی کردن کنار تو ..

همیشه نمی تواند یک دوست خوب انقدر برای آدم پر رنگ باشد صدف

 تو از یک دوست و یک رفیق خی لی پر رنگ تر بودی و هستی و خواهی بود

حالا بعد از دور شدن تو هم، خالی تر شدم

رو به اتمام رفته ام ،

کارم شده است صبح تا شب عکس های دو نفره مان را دیدند

و با نگاه و لبخند حسرت صبح را شب کردن

و با خواب هایی که تو هم تویش هستی شب را صبح کردند ..

گقتم که خدا هم مانده است

که من یهو این همه تحمل و صبر کردن را از کجا آورده ام..

خوب می داند که باز هم صبر می کنم ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دل کندن از خواب سخت بود، س خ ت

امروز تو خواب ِ صدف بسی محشر بودی

اون هم با لباس ِ صورتی ِ چارخونه سفید ،

که تو هر خونه اش یه قورباغه لونه کرده بوده ! خخخخ

از پله های ِ پآرک من ُ و صدف داشتیم می رفتیم پایین ،

صدف اونجا وا مایسته و من از پله ها می خوام برم پایین

که کلمپه ، جلوم ُ میگیره !

من هم با عصبانیت میرم پایین اما صدف میگه :

همون لحظه از چشمآی ِ فرفره َت هِی اشک اومد *:/ ..

 

اسمت چهارستون بدنم ُ می لرزونه ..

+ امـروز زنگ ِ دینی ، من فقط رو وبره بودم ! خخخ

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


تمامش کردم قلبم را ، وقتی چشام به زخم پاهام بود

می دانی کجایش را اشتباه رفته ام ؟!

همان جایی که حس کردم بودنم دل گرمت می کند

و هی چ چیز در دنیا مثلِ بودنِ من دل گرمت نمی کند

آن جایی که، بار دوم فهمیدم دوست داشتنه شاید باشد

اما اگر پنج تا مثل من با ویژگی هایی بالا و پایین بود

و حق انتخاب داشته باشی می توانی به نبودن من هم فکر کنی و دل گرم شوی

می دانی کجایش را خی لی بیش تر فهمیدم که اشتباه رفته ام؟!

آنجا که چند تا مثل تو را با ویژگی های بالاتر داشتم

اما حتا به بی تو بودن ثانیه ای آنی فکر نکردم

که بخواهم ببینم با آنها دل گرم می شوم یا نه..

آنجا که فهمیدم که چقدر راه را آمده ام، پاهایم تاول زده اند،

زخم شده اند، درد گرفته اند،

بی حس شده اند اما به خودم آمدم دیدم

که چقدر با ذوق و شوق به هدف راه درست

یک راه اشتباه را آمده ام، اشتباه محض!

اینجایش سخت بود که نمی شد برگشت

اما می شد فقط ایستاد و نگاهش کرد ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


اما جک تونست *:) اُ اُ

دوستِ جک :
 
اگه بتونی پرنده در حال پرواز رو با دهنت بگیری
 
بازم نمی تونی به این دختره، رز برسی!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


قبل رفتن بگو

دوباره کی می آیی؟!

 + جمله را خواهشانه، ملتمسانه، و سوالی بخوانید .

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


واقعا دیگه نمی کشم

هیچ دلم نمی خواهد زن باشم

هی منتظر باش ..

منتظر باش ..

منتظر باش ..

دلم هوس دستانت را کرده .. بغض دارم خب .
 
باز برگشتند .. دلتنگی ها رو میگم.
 
خسته ام، خسته ام برای دور کردنشون.. دیگه چقدر؟! نا ندارم .
 
بیار.. هر بلایی که می خوای سرم بیاری ، بیار.
 
من فقط می شینم ُ تموم شدن همین ته مانده ای از خودمُ نظاره می کنم
 
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


من می خواهم کنار تو بخندم

تو که می روی توی لباس دیوانه بازی هایت به هوای خندان من ،

مگر می توانم از تمام وجودم ، با تمام سلول هایم،

از ته قلبم قهقه نزنم و نخندم؟!

دیوانه بازی که درمیاوری من دلم می خواهد دنیا بایستد

و من و تو بمانیم در همان زمان.. مدت های مدت ها ..

 

+ : یعنی من این خندیدن زن رو می بینما همه ی وجودم می شه خنده ،

از بس که از ته دل و قشنگ می خنده ،  این عکس عالیه!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


محشر توی محشره اصن

بانو ، گره ي روسريت وا شدني نيست

پيچيده تر از هرچه بگويم شده مويت

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


آغوش تو را گویم!

آغوش تو هم امن، و هم زلزله خيز است

در نقشه چنين نقطه كه پيدا شدني نيست

 

+ شب ها که پیشم  نیستی خوابم نمی گیرد

وقتی نمی بوسی مرا با  " قرص  " می خوابم!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟

من شور و شر موج و تو سرسختی ِ ساحل

روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی ؟

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بچگی ام را زندگی کردم

بچه که بودیم

همه ی زندگیمان یک چمدان کوچک بود و چند تا اسباب بازی ..

بچه بودیم و همه چی ساده بود و رنگی رنگی و زیبا

ظاهرا کوچک بودیم اما دلمان و ذهنمان به قدر آسمان ها بزرگ بود

حالا بزرگ شدیم و دلمان کاش حداقل قدرِ یک اتاق بود

حتا بعضی هایمان که اصلا دل نداریم ..

دنیایتان همچنان رنگی رنگی ،

دل و ذهنتان همچنان بزرگ و دوست داشتنی و ساده و صاف و صادق*:)

 

+ دوست داشتنی : 

کودکی هایم اتاقی ساده بود / قصه ای، دور اجاقی ساده بود!

شب که می شد نقش ها جان می گرفت / روی سقف ما که طاقی ساده بود

قهر می کردم به شوق آشتی / عشق هایم اشتیاقی ساده بود

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


علف؟! نه

انقدر منتظرت نشستم

جنگل زیر پاهایم نشست.

اما زن است و انتظار، منتظرت می مانم

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


عنوان برود بمیرد بهتر است

او که از دور 

این همه صدا می زد تو را

مُرد ..!

 

+ کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من

"  آرزوی وصل" از بیم " جدایی " بهتر است !

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


هی چ خوب نیستم اما تو نشنیده بگیر

فکر من نیستی و من به تو می اندیشم

دلخوشِ حسِ قشنگِ تله پاتی شده ام!

 

+ مدت زیادی قوی بودم، حق دارم یهو هم به زنم به کانال ضعف ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


عــآشقانه های ِ نداشته

زندگیتون همین قدر شاد و سر زنده *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |