آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

برای ِ مخاطبی به اسم ِ خیال تنهـــآیی

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


برداشت ِ آزاد

لطفا گوسفند بمانید !

اگر میخواهید با گرگ شدن ، دیگران را بدرید ،

نیازی به حضورتان نیست.

لطفا گوسفند باقی بمانید ...
 
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


حضورت یه نعمت بزرگه !

دلم برای کوچه میسوزه ...

بیشتر آدمها شاید یه روزی، یه جایی از تنهایی بیرون بیان ،

 

اما کوچه تا ابد تنهـــآست .

 

تا ابد شاهد به هم پیوستن آدمهاست.

 

کوچه تا ابد با حسرت به آدمها و خونه هاشون و شادیاشون زل میزنه.

 

دلم برای کوچه میسوزه ...

 

شبیه بعضی آدم هاست !

 

_ نوشت : سهم  ِ من از دنیا ، آسمانی ست که آویختن پرده ای آن را از من میگیرد *:/

+ نوشت : امضای روی قلبت مال من است *:)

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


به شیرینی ِ یک خواب *:)

مثلا زنگ بزند و بگوید : من دارم میام دنبالت ، آماده شو بریم یه دوری بزنیم 

تو خوشحالیت را با یک لبخند گشاد نشان بدهی ،

سرخی گونه هایت را بیندازی تقصیر رژگونه ی لعنتی ،

شال صورتیت را روی سرت بیندازی و کتانی هایت رابپوشی و منتظرش شوی.

حین انتظار هی برای خودت رویا ببافی و رویا ببافی ...

وقتی آمد بگوید : دلم برات خیلی تنگ شده بود دیوونه ...!

تو هم مثلا از کلمه ی "دیوونه" ناراحت شده ای اما ته دلت قند آب کنی.

وقتی کنار شلوغی خیابان قدم میزنید ، بیخیال زمان و گذرش بشوی

و لحظه ها را به نام خاطره در ذهنت ضبط کنی، تا زمان دلتنگی کام تلخت راشیرین کند.

نمیدانم آدمها " آرامش" را چگونه معنا میکنند.

ولی قطعا برای من "آرامش" هر لحظه ی شیرین معنا میدهد.

هر خواب ِ خوب و هر لبخند ...

+ پــآورقی نوشت : اولین باره که دارم تو این سبک مینویسم خواب هایم را *:)

 

+ هویجوری جآت نوشت : پیش چشم همه از خویش یلی ساختم

پیش چشمان تو اما سپر انداختم

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درگوشی ِ یوآشکی نوشت , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دوباره نفس بکش !

 

من عـــآشقانه دوستش داشتم

 

و او عاقلانه طردم کرد

 

منطق او

 

حتی از حماقت من ، احمقانه تر بود ...

 

 

 + قـــآضی نوشت : بر سر حوا فریاد نزن ،

دست همه ی ما یک سیب هست !

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


فرشته ها فقط مختص بهشت _َن !

 

 

 

حالا بدون تو 

 

رو به روی آینه می ایستم !

 

می گویم : زنبور گزنده ی این همه انتظـــآر !

 

کلاغ سیاه این همه غصه !

 

و کسی در جواب گفته های من " پر " نمی گوید !

 

تکرار آن بازی ،

 

بدون دست و صدای تو ممکن نیست !

 

پس به پیوست تمام ترانه های قدیمی ،

 

بازهم مینویسم :

 

" برگرد " !

 

 

- ناامیدانه نوشت :برای رسیدن به آرزوها ، تنها خواستن کافی نیست ،

خواستن ، توانستن نیست *:/ ...

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


و برای ِ دوستــــآنم *:)

بعضی از آدم ها را خداوند با لبخند آفریده .

همان هایی که نگاهشان پر از انرژی + است

و انگار با چشم های شان میخواهند به زور حالی ات کنند که : " هستم."

آن هایی که وقتی از عالم و آدم شاکی هستی یک گوش بزرگند برای شنیدن غرولندهای بی پایانت

آدم هایی هستند که  بی دلیل sms می دهند

و وقتی می بینند جوابشان را نمیدهی زنگ میزنند  و میگویند : " چطوری دیوونه!؟ "

هستند کسانی که انقدر سفید و خوبند ، کنارشان خاکستری ِ وجود تو ، بدجوری به چشم میاید ،

اما انقدر مهربــآنند که این شرمنده ات نمیکند *:)

همان آدم هایی که غروب دلگیر جمعه ات را با قرار یهویی به بهترین عصر هفته بدل میکنند .

کسانی که میشود کنارشان از توحید تا معلم پیاده روی کرد و خسته نشد .

خوب هایی که باعث میشوند صندلی مقابلت در کافه ی سپید و سیاه خالی نباشد

و وقتی دیر میرسی لبخند همیشگی روی لبشان باشد و بگویند :" آب پرتقال تو سفارش دادم *:) "

آدم هایی که بی حوصلگی ات را صبورند و خوشحالی هایت را شریک،

دلتنگی هایت را آغوش و مهربانی های کوچک و ناشیانه ات را لبخندی به بزرگی دریا.

هستند کسانی که طعم حضورشان در زندگیت ، مثل آب پرتقال دوست داشتنی ست.

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


روزمرگی های ِ یک عدد مـَـن !

نمیدانم بار چندم است که رستاک play میشود ،

نمیدانم چندمین بار است طول اتاق را قدم میزنم ،

یا چند صفحه مضخرفات راجع به مزایا و معایب هویج خواندم و هیچکدام را به یاد نمی آورم ،

چقدر از این گرمای مسخره شکایت کردم نمیدانم ،

 

شاید بار هزارم است که رستاک میگوید" فکر کردم که لاله زار شدم ..."

و من فکرم پر میکشد سوی لاله زاری که من به لطف وجود عینک سازی ته یک پاساژ خوب میشناسمش ،

فکر میکنم لاله زاری که من میشناسم هیچ شبیه لاله زاری که رستاک میگوید نیست ،

لاله زار رستاک باید سنگفرش باشد ،

باید کافه های رنگارنگ داشته باشد که صندلی هایشان را روی پیاده رو ،

روبه آرامش خیابان ( لاله زار رستاک پر از آرامش است ) چیده اند

و ملت با نگاه های ارامشان با هم گپ بزنند و آب پرتقال شان را مزه مزه کنند.

صفحه ی بعد راجع به کرفس هاست و من میخوانمش و اصلا نمیدانم چه میخوانم ، فقط میخوانم .

بی خیال کرفس ها میشوم و به پشت دراز میکشم به سفیدی سقف خیره میشوم ،

فکر میکنم  میشد سقف اتاق را هم سفید نکنیم!

خرمآیی ای خوب بود به دیوارها و پرده ها و لوستر ها می آمد ،

 

"تموم لحظه هام آهه خیال باتو بودن شد... " مسخره ست ،

همه برای " تو " میخوانند و با سماجت فکر میکنم اگر " تو " نبود ، این خواننده ها بیچاره میشدند ،

چیز دیگری نبود که برایش حنجره خرج کنند احتمالا .

میکنمشstop و خیال خودم را راحت میکنم ، یاد این میفتم که دو روز است میخواهم لاک بزنم ،

یاد این میفتم که خیلی کارها میخواهم بکنم و نکرده م ، شاید هم نشده !

بلند میشوم شانه ی صورتی را بر میدارم و جلوی آینه موهایم را شانه میزنم

 

+ پــآورقی نوشت : روز مرگی های یک عدد من ، ببخشید که خیلی کسل کننده است .

 تازه بعد از نوشتن این پست به دلیل مسخره ای کلی گریه کردم ، این روهم به روزمرگیم ضمیمه کنید !

 هنوز هم شوکه میشوم وقتی آدم هایی را میبینم که موزیک برایشان آن جایگاه مقدسی را که برای من دارد ، ندارد !

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


از نسل ِ عکس های قایم شده !

کسی می داند کِی و کجا این عکس را save کرده ام

و چرا در پوشه ی قــآیمکی هایم پنهانش کرده ام حتی ؟!

+پیوستش *:) و تشکر از عکاس مجهول الحال!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


قـــآصدک ، هــآن ؟!

چه سخت است بی خبری

و چه سخت است

اینکه هر روز منتظر بنشینی لب پنجره

اما دریغ از یک قـــآصد؛

یک قـــآصدک

که خبری از تو با خود آورده باشد ...

من همچنان منتظرم

نه منتظر قـــآصد و قـــآصدک!

منتظر تویی که میدانم روزی خواهی آمد *:)

 

+ ﮔﻮﺵ ﺭﺍﺳﺘﻢ ﺳﻮﺕ ﻣﯽ‌ﮐِﺸﺪ، ﺣﺘﻤً ا ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺯﻧﯽ ...

ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺧﻮﺵ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ،

ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ...

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال دل خویشتنم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


+ خواب و بیداری ام در کابوس میگذرد ...

+ کاش میتوانستم عنصری باشم که فقط ناظر به حیات بشری باشد

و خودش ناچار به زندگی کردن نباشد !

امثال من با یک دلخوشی کوچک روزی را شب میکنند ،

اما هستند کسانی که با یک عدد 18 چرخ از روی خودت و دلخوشیهایت رد میشوند 

و یک آبم رویش میخورند، آخرش هم با یک عدد شکلک :( اوج تأسف شان را نشان می دهند .

 

هستند کسانی که اشک هایت را نمی بینند ، شاید هم می بینند و ...

 

 

+ ببخشید این روزها با غم های خودمان شما را هم می آزاریم. چه کنیم؟!

خلوت ِ دیگری جز این صفحه ی سیــآه با دخترک ِ بـــآرانی ، دردمان را نمیفهمد .

 

 

+پروفــــآیل ِ مهلا نوشت : بعضی ها آنقدر به دیگران وفادارند ، که به خودشان خیانت میکنند .

حس میکنم من جزء این دسته آدمها هستم ، البته از نظر بقیه ...

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


مکالمه ی من با خودم !

اگر سفر در زمان ممکن بود ، به گذشته سفر میکردی یا آینده ؟ چرا ؟!

: هیچ کدوم !

... : چرا !؟

: اگه برم به آینده و روزای قشنگ و ببینم ، وقتی برگشتم انتظار کشیدن

واسه ی ِ روزای خوب خیلی خیلی سخت میشه ،

اگرم روزای بد و تاریک و ببینم کلا از زندگی کردن سیر میشم.

... : گذشته چی ؟؟؟

: وقتی از گذشته برگردم ، باید با مرور خاطرات تلخ و شیرین ، لحظه هارو بگذرونم.

پس همین حال خوب نیست !؟

+ نتیجه گیری : گذشته که گذشته و آینده رو هم میشه ساخت .

خدا حتما یه چیزی میدونسته که امکان سفر تو زمان و برامون نزاشته !

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


522

الوووو  زندگی ِ لعنتی ،

فکر نکن که کم آوردم ؛

نه اصلا ...!

فقط پـــــآییز شدم تا بهــــآر آینده زودتر از راه برسه ...

 

+ دلیل نوشت : روزهای خوب می آید اما اینکه عمر ِ من

به آن روزها قد میدهد یا نه را نمی دانم !

 

یه خونه یه گیتار چشمای تو

تمام غروب و تماشای تو

یه عمری که سر میکنم پای تو

بگو دیگه چی از همین بهتره

                                          رستاک

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


برف ِ کور !

دیگر ساعتی بر دست من نخواهی دید !

من بعد عبور ، ریز عقربه ها را مرور نخواهم کرد !

وقتی قراری مابین نگاه من و بی اعتنایی نگاه تو نیست ،

ساعت به چه کار من می آید !؟

می خواهم به سرعت پروانه ها پیر شوم !

مثل همین گل سرخ لیوان نشین ،

که پیش از پریروز شدن ِ امروز ،

می پژمرد !

 

+ چند وقتیه به طرز مشکوکی همه ی خوشیهام کوفتم میشه. آخه خدایا چرا !؟

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


و هـیـــــــچ ...

این شهر هم همه چیز دارد ، به جز دریــــــآ !

دیگه لازم نیست که بگم چقدر دلتنگ دریــــــآ هستم  ، دریــــــآ برای من خیلی معنی ها دارد .

 

به درک که مشترک موردنظر در دسترس نمی باشد ،

به درک که سیستم خسته ات خراب باشد و مدام ری استارت شود و نفهمی چه مرگش است ،

 

 

 

به درک که انقدر عصبانی هستی که این معده ی بی صاحاب دارد می پوکد ،

 

 به درک که‌ ملت حرفهایت را نمی فهمند‌ ،

 

 به درک که وقتی از سر ناچاری پستت را با گوشی تایپ میکنی پاراگراف هایش چپ و چول میشود ،

به درک که وقتی عصبانیتت را فریاد میکنی ٬ خودت بیشتر و بیشتر ناراحت میشوی از کارت

و ادمها نمیفهمند که چقدر ناراحتی ،

 

به درک که انقدر موهایت مو خوره گرفته و نمیدانی چرا ،

 

 

به درک که وقتی بعد از این مدت ها فرصتی پیدا میکنی و دقیقا وقتی باید بروی

یک ترسی میاید مینشیند بیخ گلویت و هی فشارش می دهد 

میخواهی داد بزنی و بگویی : { میترسم این کار لعنتی ، فرصت با هم بودنمان را بگیرد }

گوش شنوایش را پیدا نمیکنی ،

 

 کلابه درک که این روزها همه چیزش گند است و هرچه بیشتر تلاش میکنی کمتر به دست میاوری ...

 

 

 

- یه هواپیمای دیگه افتاد ! تسلیت ... *:/

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دوستآن ِ همیشه نآرنجی ِ من *:)

 

سلام :

یادتــــآن اینجاست ؛

بارگـــآه آقا علی بن موسی الرضا (ع)

 

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


با بـــــآد نسبتی داری؟!

 امان از این روزهای بی امانی که این قدر سریع می گذرند

و تقویم را به شهریور نزدیک می کنند ،

شهریور که بیاید و برود ، تابستان 93 هم پرونده اش را می بندد و می رود ،به همین راحتی !

این روزها این قدر این سرعت غافلگیرکننده است که هیچ واکنشی در مقابلش ندارم.

ایستاده ام ،کمی تلاش می کنم ،کمی هم نگاه به آینده و کمی به پشت سر !

چند راهی ِ گیج کننده ای ست ،

حق تقدّم را به کدام می توان داد هنوز نمی دانم !

 

+دلیل نوشت : مثل ِ باد آمدنت یعنی : رفتن *:/

 

 *چراغ قرمز یعنی ایست ، یعنی توقف!


+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


حرف بزن ، ابر ِ مرا باز کن

شکارچی لزوما اسلحه به دست نیست ،

صید هم همیشه آن آهوی گریز پا نیست .

شکارچی می تواند عکاس ، مجری ، پرنده و حتی یک شیء بی جان باشد !

هنوز نمی دانم صید و صیادی کاربلدی می خواهد ؟برگشت پذیر است ؟

یا به قول گروس:«تفنگت را بردار و راحت حرفت را بزن »

حواسمان به صید و شکار این روزهایمان هست ؟

 

+خیلی مناسب ِ احوالات نوشت: ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﻧﻤﯽﻧﻮﯾﺴﺪ ، ﯾﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺍﺳﺖ ، ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ

پــُر ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻢ، ﺍﻣﺎ چیزی برای گفتن ندارم *:/ ...

 

مهــلآ نوشت: اگر سنجاقی به اسم درهم و برهم نوشت ترین پست داشتم به آن وصلش می کردم !

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


لحظه ی ِ دیـــدآر *:)

آرام چشمانت را بگشا!

تو حالا روبروی ایوان طلایی!

اگر هنوز در بهت و حیرتی،

دستت را روی سینه بگذار و آرام زمزمه کن

" السلام علیک یا علی بن موسی الرضا "

صدای گرم ِ پاسخ ِ میزبان ، از حیرت ، رهایت میکند ...

گاهی گمان نمیکنی، ولی میشود!

خیره می شوم به گنبد تو ،

خیره می شوم به آسمان رویاها ،

از صحن گوهر شاد تا ضریحت فاصله ای دریـــــــآست .

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


نبض ِ آسمان کـُـند می زند،طبیب لطفا..!

 دم کرده است آسمان ،

تب دارد ؛

آفتـــــــــــــــــاب

 

+ دلیل نوشت : مرهم میشود ستاره ، بر رخ ِ رنگ پریده ی ِ ماه !

آفتاب را مرهمی ، باید ! بـــآران باید ...

 

# برهآن خلف نوشت : میشود فرفره مو بیاید نبض مرا بگیرد !؟  رو به انحطاطم *:/

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


ذوق ِ هنری از ابرها می چکد *:)

اصولا عکس گرفتن برای من مکان و زمانی ندارد .

می خواهد ساعت 3 صبح باشد، یا 6 عصر یا 12 شب .

وقتی حس کنم باید دوربین را فعال کنم و عکس بگیرم فرقی ندارد که ؛

خانواده نشسته باشد، آدمها چپ چپ نگاه کنند

یا حتی در فوج جمعیتی که از نماز عید فطر برمی گردند ،

سرت را بالا بگیری و به نظم ِ بی نظیر ِ تابلوی ِ بالای ِ سرت خیره شوی

و چلیک چلیک عکسهایت گوش مردم را کر کند حتی!

این عکس از همان دست عکس هاست ...

+دیروز ساعت 8:30 صبح تقریبا ، میدان شهدا ، مشهد *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درگوش یواشکی نوشت , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


شاید باز هم اتفاق بیفتد *:)

شاید برای شما هم اتفاق بیفتد که آخرین ساعات ِ آخرین روز ِ رفتن ،

در کمال ِ ناامیدی از نتیجه ، صرفا جهت تلاش جایی انتقاد کنید ،

نتیجه اش بشود این و باز هم بفهمی که در پنهانت کسی پیداست ...

+ راهـــــــــــــی ام ؛ حلال کنید *:)

 

قرار ِ ما ، حرم توست !

هر كه درد ندارد ، نباید هم كه بیاید !

چشمانم، به من دروغ نمی‌گویند ، خودم دیدم:

خادمان حرم داشتند ، بی‌دردی را ، نامردی را ،

جارو می‌كردند ...

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


نطلبیده شدن *:/

گاهی دلم یک جای دنج می خواهد ،

جایی شبیه رواق های ِ حرمت {دارالهدیه} ...

بنشینم و زل بزنم به گنبدت ...

من باشم و بغض های شکسته ،

تو باشی و آرامش دلـم *:) ...

دریاب مرا یا امام رئوف (ع) ...

 

+بی اعصآب نوشت : این که دور باشم از تو و نبینمت

جا نمی شود به حجم ِ باورم ، قبول کن !

اَه یعنی چرا ؟! چرا همه چی خراب شد ؟!

چرا من نمی تونم برم مشهد ؟!

بچه ها دعا کنین ، امام رضا(ع) دعوتم کنه

 

+ خدا خدا نوشت : به حلقه های ِ ضریحت دلـم گره خورده ،

گره گشای ِ من، این بار این گره ، مگشای ...

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دلم داره پَر میکشه سمت ِ حرم ...

این روزها دلم عجیب خراسانی است ،

این روزها چقدر دلتنگ مشهد شده ام آقا !

با دل خود بال گشوده ام سمت ضریح ...

و چه زیباست زیارت نامه خواندن از در ِ کنج دلم !

فقط کافی است دلت بلرزد و دلتنگش شوی ،

چشمانت را که ببندی، دست ، دلت را میگیرد

و میبرد درست روبروی ایوان طلا ...

دلتنگ که باشی ،

فرقی نمیکنه از کجا ، دلت پـَر میکشه سمتـش !

به دلت بگو برای همه ی دلـها دعا کنه ...

 

+ فقط 4 روز ِ دیگه تا مشهد رفتن ...

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


سفر از دیـــــــــــــآر

من ِ مسافر!

 و یک جاده به بلندای ِ 486 کیلومتر !

و تنها 6 روز ِ دیگر تا زمان ِ حرکت !

سکوت ممتدی که می خوانم ( من که پاشایی میخوانمینگا همه عمر)...

درو پنجره ها رو قفل کردم!

پست مطلب جدید و اینا هم درش بسته اس تا وقتی برگردم !

بی زحمت مراقب خونه ی دل من باشین کسی نیاد دزدی *:)

راهی سفرم!

دعای خیرتون بدرقه ی راهم !

بعله ! پشت سرم هم آب بریزین زودی برگردم  *:)

حلال کنین بداخلاقیا و بدیام رو *:)

سوغاتی هم تعطیل جیبم خالیه *:)

 

+ دلم براتون تنگ میشه *:)

و برای شهرم و برای دوستانم و برای ِ نفس های ِ فرفره موئم و برای ...

 

آرزویی نوشت :کآم دنیــــــــ *:)ــــــآتون نـــــــــــــــــآرنـــــــــــجی

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


آدم # انســــآن

پینوکیو ...

غصه نخور، آرزویت براورده میشود ...

تو "انسان" خواهی شد .

اما بدان:

انسان "شدن" آسان است،انسان "ماندن" هنر است

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


نمی دانم ها !

+ کشف کردم که شب ها تو خواب حرف میزنم ! 
 
حتی اسم ِ تو رو لبام ِ *:)...
 
 
ما تماشا چیانی هستیم

که پشت درهای بسته مانده ایم !

دیر امدیم !

خیلی دیر...

پس به ناچار

حدس می زنیم ،

شرط میبندیم ،

شک میکنیم ...

و آن سوتر

در صحنه

بازی به گونه ای دیگر در جریان است .

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


قابل تامّل *:)

و من با عشق آشنا شدم

و چه کسی این چنین آشنا شده است؟

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود،

هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم،

و هنگامی تشنه آتش شدم

که در برابرم دریا بود و دریا بود و دریا....

                                                 دکتر علی شریعتی

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


فداش شم *:)

 
 
 
 
 
 
کاش میشد ما آدم بزرگ ها هم همینقدر معصوم بمونیم.
 
+دلیل نوشت : اصلن محدثه و ملیکا و زهرا با نقاشی شون من رو هوایی کردن *:)
 
الهــــــی فداش شیم هر دو تامون *:)
 
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


رسیــــــــدن *:)

خدایا

قـــآصدکم را برای تو فوت میکنم .

 

میدانم هرچند دور اما روزی به دستت خواهد رسید ،

 

تا آخرین ثانیه عمرم، منتظر اجابت خواهم ماند ...

 

+ دلیل نوشت : برای به ثمر رساندن آرزوهایت،فقط خدا را لازم داری *:)

 

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


ببعی ِ عزیز ِ من فقط من *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


به صرف ِ کـــــتآب ِ یــــآسی *:)

سـلـام ، خـوبـیـن ؟! ^__^

مـن قـرار بـود چـنـد روزیـ نـیـام [،]

امـا اتفـاقـی افـتـاده کِــ گُـفـتـم اگِـ شـمـا بـدونـیـد مـمـکـنـه خوشـحـآل بـشـید ...

خـودمـ کـه خـیـلی خـوشـحالـم !!!! D:

مـن خـیـلـی خوشـحـآلـم ! خــیـلی بیشـتر از خــیلـی!

چـون بِــ یکـی از اهـدافـم کِــ حـدود 3،4 سال بـراش زحـمـت کشیـده بـودم رسـیدم ...

من بـالـاخـره تـونـسـتـم کـتـابـمـو چـاپــ کـُـنم ^__^

خـیـلـی بابـتـش خـوشـحـالـم !!!

حـتـمـا تـا حـالـا تجـربـه کـردین کـِ

رسیـدن بِـ چـیزی کِـ مـدتــ هـا بـراش زحـمـت کشیـده بـودیـن ؛

چِــ لذتــی دآرهـ ...  :)))

ایـن قـدم اولـِّ مـن بـرای رسیـدن

بـه آرزوهـای بزرگــ تَـرَمـه :|

| خـُدا جــونــم متچــکـرمـ !!!! :)))) |

آهـآن راسـتـی نـمـی خـواسـتم عـکـسـی بـذارم ،

چـون بـعـضـی از دوسـتـان ممـکـنه فِکـ کُـنن هدفـ پُز دادنـه امـا واقـعا اینـطور نیـس

مـن فقـط دوسـت دارمـ شـمـا هـم در شـادی مـن شریـک باشیـن ^__^

✿✿✿

 حـالـا یـِ عـکـس از کـتـابـم مـی ذآرمـ

 http://axgig.com/images/15368338145284168477.jpg

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |