ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..
من خشکیده ام ،
در کودتای ِ سهمگین ِ کلمات ...
در انقراض ِ مشتهای ِ آزادی ِ دل !
جا مانده است بلوغ ،
پشت ِ دروازه ی ِ ادراک ها .
* دلیل نوشت : سبز می زند دریچه ! سبز می زند نگاه !
زیر ِ پلک ِ من کبوتری ست در هوای ِ پرزدن !
+سرتون به سنگ روزگار خورده تا حالا !؟اصولا عبرت می گیرین !؟
گمشده ،
در پشت ِ خمیازه های ِ ممتد ِ فراموشی !
پیدا می کنم عشق را ،
در پشت ِ الماس ِ نگاه ،
یا تیرگی ِ شبق گونه ی ِ چهره اش ...
معجزه ،
شکوفه ی ِ دستان ِ توست بر سر درخت !
معجزه ،
هآ لبانت است در خواب ِ جوانه ها !
چشمک ِ ستاره است به آغوش ِ زمین !
چشمان ِ عاجز ِ من توانآیی نگاه کردن به چشمانت را ندارند ...
قطره های باران ،
سمفونی ِ شستن ِ ذهن ِ باغچه ست در خروش ِناودان ها !
فردا ،
تولّد غنچه ای دیگر ...
*دلیل نوشت : شیشه ی پنجره را باران شست از دلِ من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟!
خود درگیری داشتین تا حالا !؟
امروز بوی بنزآلدهید واتر با دستانِ مهلا گره خورده و به هیچ وجه قصد رفتن ندارن !
دلتنگ نوشت : ملیکآی ِ عزیز ِ من ، حرم ِ و آرزومند ِ آرزوهاتون *:)
ملیکآ زودی بیآ دیگه ! خو دلم تنگ شده برات*:)
ساعت ها را جلو کشیدند !
یک ساعت از حجم دلتنگی ها را کم کن ،
بعلاوه مساحت با هم بودن ،
ضرب در تکرار تیک تاک ساعت ،
تقسیم بر دو ،
حالا نصف من ، نصف تو ...
* دلیل نوشت : بازی با ریاضی گاهی شیرینه {یعنی وقتی کلمه ای از تو ،توش باشه !}
فال بین :
شیرین نمی شود ،
طالع ِ تلخی ِ من ،
انگشت مکرّر می زنی در آن که چه ؟!
تلخی ها را سر باید کشید ...
چشمآنی که دروغ را اجآبت کرد ،
به دعوت ِ صآعقه ،
به مهمآنی ِ تردید ،
ایمآن بیاور ...
تماشای تو عین آرامشه ... تو زیبا ترین آرزوی منی ...
این خواجه امیری و پاشآیی معجزه می کنن با صداشون *:)
النّکاحُُ سنتی :
عقد دلتنگی و نرسیدن ها را در زمین بسته اند !
سنّت ِ زمین است ،
جاری کردن ِ پیوند ِ دائم ،
بین ِ خواستن ها و نرسیدن ها ...
اشتباه می‌کنند بعضی‌ها ، که اشتباه نمی‌کنند!
بايد راه افتاد ، مثل رودها که بعضی به دريا می‌رسند ،
بعضی هم به دريا نمی‌رسند ...
رفتن ، هيچ ربطی به رسيدن ندارد !
حوّای ِ کدام سیب ِ بهشتی بودی ؟
که این گونه ،
از آدمیّت تبعید شدی !؟
*چقدر این دوست داشتن های بی دلیل ، خوب است !
مثل همین باران بی سوال ، که هی می بارد ...
بارون شدید *:) عاشق این بارون یهویی ام*:) سپاس خدای من *:)
کلا من ازین ماه به بعد کلی تولد دارم*:)
بی شک ،
چهارچوب ِ خانه ی ِ دل ِ را به قآمت ِ تو دوخته اند
بُُعد چشمانم ، گواهش ...
* دلیل نوشت : زندگی بعد درخت است به چشم حشره !
دوباره امروز بارون ِ رگباری ، باید ذهن و جسم رو شستشو داد زیر این بارون !
اگه فصل بودین !؟
دنیآی ِ من جامآنده ،
در چشمان ِ تو !
من از دستهآیت سیب می چینم و
واژه ها در تکرار وآج های ِ عشق ِ تو ، جا می مانند ،
ای زیباترین مکرّر زندگی ِ من ...
گم شدم ،
در بحبوحه ی ِ تعارف ِ نشستن ِ هجای ِ مصوّت ، بر سر ِصامت ها
فرقی ندارد ،
دَرد را ، دُرد بخوانی باز هم درد دارد !
من از واژه ی زندگی ،
در تکرّر الفبای نیست و نشد ، می ترسم ...
مسکّن لطفا!
هرچه قدر پاییز زیر بآرون ، سرما نخوردم ، سرماخوردگی ِ زمستونی داره بهم سلام می کنه !
+دیشب زهرا خواب ِ خیلی خوبی دیده ،خیلی خوب ...
بی قاعده می خوانمت ،
تو !
در فهم کلمات نمی گنجی ...
* دلیل نوشت : بی تبصره بخوان مرا ...
مدیونید نوشت : مدیونید که لحظه ای فکر کنین اینو لا به لآی ِ تدریس ِ عربی ،نوشتم *:)
در همهمه ی ِ آفتاب ،
به وقت ِ خنده ی ِ اطلسی ها ...
شاید ،
جاگذاشتَم عطرش را ،
لابه لای ِ پیچ ِ دلبرَکانِ مبین الدوله !
* دلیل نوشت : تو باید صدای ِ ضبط را تا انتهای ِ فراموشی ِ جهان از ترانه لبریز کنی...!
بفرمایید نیمروی ِ مهلا پز *:)
دستی بر گیسویِ آشفته ی ِشبم بکش ،
شاید از دامن ِ ماه ،
ستاره ی ِ نگاهی،
بر بام ِ دلم،
سقوط کند ...
*به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم !
روی از من پوشاند !
خسوف نکن ، ماهتآب ِ ماه تر ِ من ...
*دلیل نوشت : این هفته واژه هایم هم متبلوّر شدند به واژه ماه *:)
به ناچار کمرنگ و کمرنگ تر می شویم تا در امتحانات پررنگ و پررنگ تر شویم(طبق اصل مهلالتیه !)
دعای خیرتان بدرقه راهم *:) باشه !؟
دنیای آدما گاهی به فراخور حال و احوالاتشون خیلی خیلی بزرگ میشه و
گاهی خیلی کوچیک ، طوری که هروقت به دنیای کوچکت فکر می کنی ،
احساسی شبیه له شدن بین خواسته هات بهت دست می ده ،
من دارم ، دست و پنجه میزنم توی ِ این دنیا برای به دست آوردنش !
اندر احوالات من این روزها دنیام خیلی کوچیک شده ،
تمآم ِدنیآم شده یه نفر ... حس خوبی نیست اما:
به آدم جرات مقابله با واقعیت رو می ده و این که آدم برای رسیدن به خواسته هاش باید تلاش کنه ،
اگر به خواسته ای نرسیدیم اولین مقصرخودمونیم !
خدآیا هر تنبیهی لازم باشه ، مهم نیست فقط فرفره مو باشه *:) ...
همه اینا مقدمه این بود :
تو این شب هآ ، آرزومند ِ یگآنه آرزویِ نآرنجی ِ مهلا هم باشین *:)
چشمان ِ متورّم ِ آسمان ،
می شوید ذهن ِ باروت گرفته ی ِ زمین را !
امّا :
عطسه ی ِ درختان در تن ِتب گرفته ی ِ روز ،
باز می گوید :
زمین آلرژی مزمن گرفته !
* من نوشت : زمین آلزایمر گرفته انگار!
دلتنگ نوشت : ملیکآی ِ عزیزم ، الان مشهدی ، امیدوارم بهت خوش بگذره اما :
بی معرفت ، دل ِ من که برآت یه ذره شده رو چه جوری راضی کنم ، دوریت رو تحمل کنه ؟!
زودی بیا دیگه *:)
تن ِ دیروز ، کرخت شد !
امروز ،
پشت ِ سر ِ فرداها ،
کاسه ی ِ آبی ریختم ...
*دلیل نوشت : الفاتحه مع الصلوات... جهت شادی ِ روح ِ آینده!
آهان امروز هی بارون اومد ... هوای ملسی بود امروز صبح *:) ازین بابت خدایا سپاس .
زیر بآرون ، تو رو از ته ته ته ته دلم از خدا خواستم *:)
ما هم که ورزش داشتیم و تا تونستیم با صدف و فهیمه و کیمیا مسخره بازی کردیم ،
من هم دیکتآتور بازی در آوردم و مجبورشون کردم که نریم تو کلاس *:)
زیر بارون رو زمین نشستیم و من به گلودرد ، صدف کمر درد و فهمیه شکم درد مبتلا شد !
کیمیا قِسِر در رفت و به هیچ مَرَضی مبتلا نشد !
فی البداهه سرودند تو را ،
از مصدر ِ فعل ِ نبودن !
ضمیر سوم شخص مفرد غایب ...
*مخاطب صرف نکنید! یگآنه مخاطب ِ من : فرفره مو *:)
دوتا امتحانمو امروز دادم*:/ یکی 20 دیگری @#$ خخخخ
یه گربه ی کوچولو از صبح اومده تو حیاطمون من جرات ندارم از 10فرسخیش رد شم *:/
انارهآی ِ حیآطمون رنگ انداختن *:)
پرتقآل های ِ نآرنجی که من دلم نمیاد بچینمشون ...
چشم هایم پناه گرفته اند ،
در خطوط ِ پرپیچ ُ خم ِ چشمانت !
چشمانِ تو ،
زیباترین تشبیه دنیاست ...
وقتی تعادل زندگیت به هم می خوره ،
خودت میزان ph زندگیت را تعیین کن ،
گاهی اسید، گاهی باز، گاهی خنثی!
+ دلیل نوشت : لبخند تو ، تعادل تمام شهر را به هم می زند! تو بخند ، من شهر را دوباره می سازم ...
بعضی آدما حتی یک ثانیه بعدشون رو نمیشه پیش بینی کرد بس متغیرن! چرا اونوقت ؟!
ناجورترین ، جورچــــــــــین ِ دنیاست !
وقتی تصویریک پازل تو را وادار به حرف زدن می کند ... میشه شما ادامه بدین این دلنوشته مو !؟
اینجا که 7 روزه به لطف ِ خدا ، فوق العاده نآرنجی شده *:)
همه چی آرومه اصلا ؛ من چه قدر خوشحآلم ...
بوی کافور می آید !
از کفن ِ تن ،
مآه هاست مرده ام ...
نقاب بی خیالی زدن خیلی سخته ، وقتی بزرگترین غم عالم رو دلت سنگینی می کنه ...
مسیر رفتنت ،
بی امتدادترین ، جاده ی ِ نگاه است ،
به بُعــد ِ چشمان ِ نزدیک بین ِ من ...
امروز تو یه تقآطع ِ کوچولو موچولو ، نگآهم به نگآه ِ معصومت گره خورد *:)
می خوانمت ،
کوتاه ترین قصّه ی دنیا !
می نویسمت ،
بلندترین افسانه ی فردا !
* پآورقی نوشت : تراژدی وار بخوانید ...
بعضی روزا کاسه صبر آدما لبریز میشه امروز ازهمون روزا بود *:|
حواس زمین را پرت کن ،
فاصله ها را خط باید زد ...
هوایت دست سنگینی داشت ، این را وقتی به سرم زد فهمیدم ...
حد گرفتین از زندگیتون تا حالا !؟ به چی میل می کنه !؟
منفی بی نهایت یا مثبت بی نهایت !؟ یا بی جواب؟!
میوه ی ِ کالِ احساس ،
به تکلیف می رسد ،
در پس نگاه ِ مومنانه اش !
"خوشبختی یعنی دیدن چیزای کوچیک "
داشتم به ریزه خوشبختی هام تو روزای نه چندان پربار زندگی فکر می کردم،
گاهی فکر کردن به این تکه خوشبختی ها،سختی ها رو کمرنگ می کنه ...
ریزه خوشبختیهای امروز من : ظهر دیدمش و یه ربع ِ نگاهی کرد ، گل های ِ قلمه زده ام ریشه کردن ،
چندتا اتفاق کوچولو اما خوب افتاده ، یه نی نی 17 روزه رو بغل گرفتم و ...
به همین سادگی امروز من شد نآرنــــــــــجی *:)
همه شایعات ُ تکذیب می کنم از همین حالا !
سكوت ِ آب،
می تواند :
خشكى باشد و فرياد عطش !
سكوت ِ گندم،
می تواند :
گرسنگى باشد و غريو پيروز مندانه ى قحط !
همچنان كه سكوت ِ آفتاب،
ظلمات است!
اما سكوت ِ آدمى فقدان جهان و خداست ...
فریـآد را ، تصوير كن!
در سرسپردگی ایّام ...
لحظه هایم سیاه پوشیدند ،
در عزایِ نبود ِ نگاهت ...
کسی که نگاهش معنای زندگی ِ من بود ،
نآرنجی ترین کلمه ی ِ فرهنگستان ِ مهلا بی اعتنآ ، رفت ...
انگشتانم یارای همراهی ندارند ...
دنیا منتظر یه انتقام سخت باش ...
لزومی نداره چون من دلگیرم از روزگار شما اینجا رو ، اینجوری تحمل کنین .
مرسی از همتون بچه ها :صدف، فهیمه، کیمیا، ملیکا، فاطمه، زهرا، مهرانه، مریم و ...
حماسه می سازم !
نگاهت ، دستانم ...
و در خلوت ِ افکار ِ تو ، شهر ِ بزرگ ِ من ،بنا می شود ...
ان الله مع الصابرین ... مهلا صبر داشته باش ، صبر !
پیدا ترین ناپیدای عالم ،
صرف می کنم تو را از مصدر بودن ...
بیا به خوابم ، 12 شب شد !
افکارم خشکیده ! یه خط درمیون میام خونه هاتون بر مهلا ببخشایید ...
یه اتفاقات نآرنجی خفیف داره میفته ، اما هنوزم سیاهی ِ مطلق ، غالبه!
هشدار آمدنش را دادند !
ریزگرد معلّق است نبودنت ،
خفه می کند هوای دلم را ...
خطر کاهش دید !مراقب باش ای دل ِ من !
دارم از بی خوابی مفرط می میرم ! از ساعت 2 صبح خوابم نمی بره که نمی بره *:|
کلمات ِ نوشته های ِ من ، دو دسته اند: با تو یا بی تو ...
واژگانم یتیم شدند ...
+یه روز متوسط نه خوب نه بد! از حد واسط بودن بدم میاد یا واکنش پذیر یا منفعل!
دوباره والیبــــــــــــآل برد ، تبریک *:)
باد ِموافق هم که نوزد ،
لنگر می اندازم در ساحل نگاهت ...
* دلیل نوشت : میان خورشیدهای همیشه ، زیبایی تو لنگریست !
خورشیدی که از سپیده دم ِ همه ی ستارگان ، بی نیازم می کند .
دیشب بازم بیدار خوابی ، چرا این کابوس تموم نمیشه !؟
جای ِ خالی ِ انگشـت هآی ِ کشیده اش بین ِ دستام رو چه جوری تحمل کنم؟!
خدایا صبر بده و کمکم کن *:)
دلم می خواد یه نفرو پیدا کنم ، تمام روز بهش غُر بزنم ! کسی داوطلب میشه !؟
ناخوانده ، مهمان می شوم
چشمانت را ...
دلیل نوشت : پلک ِ دلم می پرد ...
اگه جوهر خودکارتون اندازه ی یک جمله داشت چی می نوشتین ؟!
یک اتفاق نآرنـــــــجی : مطمئنم امروز خوشحالی مثل ِ من *:)
حالا بگو : ســـــیـــب !
دستی بر سر کلمات و احساسم بکش ،
بی شک
خدایشان را گم کرده اند ...
تو از خودِ خود ِ متن کلمات ِ منی ... از جنس دوست داشتن *:)
+گاهی غفلت از هرچیزی یه تلنگر لازم داره ، مرسی از تلنگر خوبی که بهم زدی ماه ِ خوب خدا!
بالای ِ فی ،
خریدارم!
من برای ِ به دست آوردنش ، اگه لازم باشه ، سراغ ِ آگهی های ِ روزنامه هم میرم !*:)
وقتی ،
پای نام تو درمیان است ...
*درسمت توام دستم باران ، دلم باران
آهنگ دلم هواتُ کرده {محمد علیزاده!}
دیوار فرو ریخته ی دل را ،
طاقت نمی آید ،
بی "تو" ...
*دلیل نوشت : طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدنی، آنی ام
با تجربه نوشت : خشت اول گر نهد معمار کج تا خدا هم می رود احساس کج!
در زمین ، غافلگیرت می کنم !
این روزا زیاد حرفم نمیاد ،باید با عینک خوش بینی به دنیا نگاه کنم گویا ...
مهلاخآنم ِعشقنامه نویس مگه من نبینمتون ،این چه بلایی بود ،
سر ِ دل ِ نآرنـــجی ِ مهلا ، درآوردین *:/ ؟!
وایسا دنیا اون می خواد پیاده شه ! اون کیه خدا می دونه !؟ *:)
یک شایعه :
تو ،
انعکاس ِ پچ پچ ِ ستارگان ، در گوش ِ مهتابی !
تا گلو گریه کند بغض فراهم شده است .
خدایا ظرف تقدیر هر انسان رو آن چنان لبریز از خوبی کن که بهترینها رقم بخوره تو دفتر زندگیش ...
خداجونم یآدته گفتم بهترین رو نمی خوام ، فرفره مو رو بهم بده ؟
رو حرفم مرد و مردونه واستآدم هآ *:) ...
لطف می کنین که منو هم تو لرزش دلاتون ،از یاد نبرین.
اسم این حالم نمی دونم چیه ...
لمس ِ کلمه است ،
بی حواس ِّ من ،
که الفبایت را هم ،
لَب نزده ام !
*شعرم نمیاد:|
چشماتونو ببندین وقتی باز کردین دوست دارین کی جلوتون باشه ؟
زیــــــــــنگ :دلم اجآزه ؟! جنآب ِفرفره مو *:)
روزگارتون نآرنـــــــجی هست ؟ *:)
روایت یک دل ،
راویش چشمانت
یک بوق ممتد ،
پشتِ سکوت ِ تقاطع !
*دلیل نوشت : دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
دلم،حسابی گرد و خاک گرفته ، آی وبلاگای همسایه یه خرده مانچ بپاشین،
رو بیابونای احساستون تا مهلا ریه هاش خالی از احساس نشده*:)
می خوام احساس ، نفس بکشم نه گرد و خاک *:)
هلالِ خمیده ی ماه
خوابیده است !
* غمگین نوشت : ماه ِ من روی نپوشان من طاقت خسوف ندارم ...
طعم 4 ماه دلشورگی و تپش قلب رو چشیدیم امیدوارم مانا باشه این تپش قلبم *:)
طلوع خورشید رو تو حرم ِ امام رضا(ع) دیدن یه اتفاق فوق نآرنــــــــــــــــجی ه *:)
بغض ِ آسمان ، بهانه است !
آفتابگردان ها ، خورشید می خواهند ...
لب دریا برویم تور در آب بیندازیم و بگیریم طراوت را از آب
ریگی را از روی زمین برداریم ، وزن بودن را احساس کنیم.
+چرا فرسخ ها ذهنم از سهرآب سپهری دوره ؟!
چه قدر ساده ، کلمات رو پیچیده می کنه *:)
یعنی چه کسی می تونه اومده باشه اینجا که من نبودم !؟ اون گل قرمز روی ِ در رو ، دیدین؟!
من خیلی مهمون دوستم باور کنین *:)
درگوشی ِ یواشکی نوشت : 123 روز ِ که تو ، جا خوش کردی تو قلبم ...
در آمد و رفتِ پاییز و تابستان ،
زمستان نیامده ،
دلم را در دستان بهــــــــــآر جا گذاشتم !
چند وقتیه چیزی برای نوشتن ندارم، وقتی به وبلاگ دوستانم سرزدم دیدم اکثر وبلاگای دوستام همین طور راکد مونده ،
فهمیدم این تقصیر چشمان حریصِ زمستونه ،اپیدمی ننوشتن و نخواستن و نفهمیدن این احساس
که من می ذارمش "مجهولچه" وقتی کشف کردم این احساسو میامو می نویسم ،
نه این که حالم بد باشه نه ،اما باید یه دوره ی سر پایینی رو گذروند تا رسید به سربالایی،
حالم خوبه ، مرسی که می خونین منو *:) ، کآش اون هم یه روزی بخونه ...
میانِ سرفه ها ،
هوای ِتو ، نفس کشیدن دارد ...
من به آغاز زمین نزدیکم ! روح من کم سال است ! روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد .
من حالم این رنگیه! باور کنین *:)
ترافیک روز و هفته و مآه ها انگار خیلی رو رواله! پشت چراغ قرمز نمی مونن روزا ...
با هر بار دیدنت ، دل می رود ز دستم ...
میان هجای واژه ها ،
صامت ترین مصوتّی ...
+ والیبــــآلی نوشت : این همه جنجال و هیجان واسه دربی که همیشه مسآویه ،ارزش داره !؟
فوتبال ایران سالهاست به فنآ رفته از نظر من ...
رگ ِ غیرت ِ والیبــآلم ، جلوی ِ انگستآنم رو گرفت !
دیشب همه خونه مون بودند و من برای ِ تو ویولون زدم ، همه دهنشون از تعجب بآز موند !
عآطفه و مریم داشت اشکشون در میومد ، بس که غمگین بود .
شآید اگه خدآ خواست ، در آینده ای نه چندآن دور ، با انگشتآی ِ خودم برات زدم*:)
* دیشب تو یه وبلاگ ، کپی دل نوشتمو دیدم اینجوری*:|شدم ،
خب دلنوشت ِ من ، مال منه ،واسه دل ِخودم برای ِفرفره موی ِ خودم ، می نویسم *:/
|
| |
| وب : | |
| پیام : | |
| 2+2=: | |
| (Refresh) | |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 39
بازدید هفته : 98
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 51950
تعداد مطالب : 3739
تعداد نظرات : 174
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
*****
