معجــــــــزه

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

معجــــــــزه

 
روی ایوان قدم می زدم : ناگهان یک آسمان دیدم !

آسمانی که همه دنبال ستاره هایش می گردند ٬
 
ستاره هایی که هزار چشم دنبالشان است و دستان هیچکس به آنها نخواهد رسید٬
 
آسمان را دیدم و چون کودکی خردسال در یک کشف ِ بزرگ مست دیدارش شدم ،

آسمانی سرشار از تهی !

آسمانی که همه ی ستاره ها را در خویش نگه داشته ؛

عمری دنبال ستاره می گشتم ٬ هر لحظه افسرده تر از قبل ،

غافل که گاه باید دست به سوی آسمان دراز کرد ، آسمانی شد و با بی نهایتش آمیخت ...
 
الهــــــی به امیـــد ِ تو *:)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |