آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

من شعرهای نابی که گیر می آورم را برای هیچ کس نمی خوانم

اصن هر شعری را برای هر کسی نمی شود خواند

آنقدر صبر میکنم تا یک روز بیایی و همه اش را برای تو بخوانم

تو هم قول بده غزل و شعر دوست داشته باشی

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


خدایا ! همان ایمآن ، لطفا *:)

آی گارسون ! یک فنجان لب خند و چند حبه آرامش لطفا ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


حرف های ِ خودمونی

خدایا! لیست آرزوهامُ برعکس دستت گرفتی!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


تمام ِ حرف های ِ مهلا

گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه دیوانه کننده ترین حس دنیاست

دلم تنگ شده

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


مَن هسدم .

http://www.shiaupload.ir/images/47044287958341205481.jpg
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دانه به دانه دلتنگی‌هایم را برای ِ تو ..؟!

معلوم نبود که امشب دارم روانی می‌شوم

 

آن‌قدر دلتنگی‌ات به جان و وجودم چنگ زد که از بغض گلویم درد گرفت

آن قدر بی‌تابی پیچید در تنم که هر چه از این شانه به آن شانه غلتیدم

پیچشش را کم نکرد ،

  آن قدر نبودنت درد به جانم ریخت که مثل ِمعتادهای دور مانده از مواد

در به در دنبال ِعکس‌هایت گشتم

به جنون کشیده شدم تا پیدایشان کردم!

فقط زل زدم به عکست و تک‌تک ِدلتنگی‌هایم را مرور کردم

اما مگر خوب می‌شود؟

مگر بی‌ تو ، یک عکس ِسرد حالم را خوب می‌کند؟

بر فرض هم که از شدت ِدلتنگی عکست را بگذارم

روی ِبکگراندِ این صفحه چند اینچی و هی زل بزنم به آن

مگر این عطش فروکش می‌کند؟

مگر امشب خواب به چشم‌های من می‌آید؟

دلتنگ

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بی حد و مرز خواستنت را چگونه تفسیر کنم ، آقا ؟!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


از این توهّمآت ِ خوب خوب

 آغـوشـت ، میـتـوانــد

قشنـگتــریــن سـرخـط ِخبــرهـا بـاشــد

وقتــی تـــــو میتـــوانـــــی

قشنــگ تـــریـــن

تیتـــرِ زنــدگــــی مـــن بـاشـــی …

 

آغوشت …

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


 

باران

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : از عکس بفهم *:), ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


 

بهــت قـــول میـــدم

+ نوشته شده در برچسب:سنجآق شده به : از عکس بفهم *:), ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


عناصر حیاتیِ حیات

اینکه تو پآییز یه قآصدک ریزه میزه اومد روی بینی‌ام نشست

و قلقلکم داد و خندیدم ،

اینکه امروز هفت قطره گریه کردم و شورمزه شدم ،

اینکه نه تا کبوتر پشت پنجرهٔ اتاقم زیر آفتاب لمیده ن وخودشونو پف دادن ،

اینکه همهٔ دونه ریزه هایی که براشون می‌ریزم رو با اشتها می‌خورن ،

اینکه یاکریم‌ها با کبوتر‌ها سر نشستن پشت پنجره با هم دعوا می‌کنن

و من بهشون میخندم ،

یعنی اینکه زندگی هنوز ادامه داره ..

دلی که برایت میتپد

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دلم از غربت سنجاقک پر

حوا احساسِ تنهایی و غربت می کرد ..

خداوند به او گفت: برو وبلاگ بنویس!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


به گستردگی ِ یک دامن ِ گل دار

+ ابر و باد و مه و خورشید و فلک ،

همه در چشم تو بود ، تو فقط پلک نزن *:)

 

بعضی وقتــآ

به یک هم‌صحبت نیاز داری

که بنشیند و

سیر نگاهت کند!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دستان ِ جنون ، در دهنم می رقصند !

تمام شب ، آنجا

درون سینه ی من

کسی ز نومیدی

نفس نفس می زد

کسی به پا می خواست

کسی تو را می خواست

دو دست سرد او را

دوباره پس می زد

 

                                 + فروغ 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


+ به جست و جوی یادِ تو، با آدما حرف می زنم

 

تا به تو پیغامِ دلتنگی فرستم

اسمت رو با شیشه کَندم روی دستم

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


هذیانآت ِمن با کمی چاشنی ِ کمی جدّی

نیمه شب

صدای نفست می آید

برمی گردم سمتِ تو

" آب می خواهی؟ "

 چه خیال ها می کنم

مَگر تاریکی آب می خورد!

می گویی "بله"

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


*:/

+ این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز

 

 

کشیدم توو هر کوچه عکس تورو

 

که این شهر غمگین رو عاشق کنم ..

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


I'm closer to the edge

حافظه ی بویایی ، قوی ترین حافظه ای ست که آدمی دارد

حافظه ی بویایی، بدترین چیزیست که آدمی دارد

حافظه ی بویایی همان چیزیست که می تواند سر جایت می خکوبت کند

وقتی کسی از کنارت می گذرد

و با عطرش هزاران تصویر و خاطره

و درد دلتنگی را می پاشد تووی صورتت ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


weeping

 مجال،بی رحمانه اندک بود و واقعه سخت نامنتظر

 

کاش دکمه ی احساسات، دکمه ی دلتنگی ،

در بدن آدمی وجود داشت. تَق! و خاموش می شد ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


+ اما روز هاست ، کسی رگ خواب هایم را زده ..

 

Hey you, standing in the road always

doing what you're told

Can you help me?!n

Hey you, out there beyond the wall,

Breaking bottles in the hall

Can you help me?!n

Hey you, don't tell me there's no hope at all

Together we stand, divided we fall

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


یک متر مکعب حرف

+ مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


حال ِ ما با حال ِ حاضر

+ توو  چنگ  ابرایِ  پآییز  افتادم  و  در نمیام .. .   .

 

مي گفتند از كودكي به ما

كه زمان باز نمي گردد

اما نمي دانم چرا

 اين بعد از ظهر هاي جمعه باز مي گشتند ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


حالا من ، چقدر زياد تو را كم دارم ، پسر

شقيقه هامو فشار ميدم تا درد این سر لعنتي رو حس نكنم

چشمامو ميبندم و فقط تصوير دستمو تو دستات ميبينم 

حالم بده ، خيلي بد ، از اين كه تو هیچ از حالم خبر داري !!

از اينكه هر چند ثانيه يه بار نگام كني

و نيستي كه سرمو به شونه هات تكيه بدي و سرتو روي سرم بذاري ،

حالا همين چند دقيقه پيش من از حجم گريه داشتم ميمردم 

اما تو نبايد بفهمي كه به خاطر نبودت انقدر تلخم 

نبايد بفهمي كه مدام خواب ميبينم زنگ زدي و من پشت خط گريه ميكنم

از اين نبودن ِ وحشتناك و كوفتگي وحشتناك تر 

اصلا نبايد باشي ، بايد مستقل باشم ،

بايد بفهمم كه آغوشت ، همين مسكن لعنتي دردام ، ديگه نيست

و من بايد تن بدم به قرصايي كه جاي دستات دارن رژه ميرن تو تنم 

نيستي و من به اندازه كافي وقت دارم واسه تنفر

از اون چشماي شب نمات كه الان ديگه منو نميبينه

وقت دارم واسه تنفر از کت ِ چرمی كه تو كيفمه و تو هميشه می پوشیدیش 

وقت دارم متنفر باشم از خودت كه بايد باشي و نيستي ..

 احمق ، تو اصلا نميتوني نفرت انگيز باشي ، حتي با تيك هاي هزاره ي نبودنت ..

 

+ معركه نوشتيجات : تمام قصه ها با بود يكي و نبود ديگري آغاز ميشوند ؛

كه يكي بود ، يكي نبود !

يكي رفته بود ، يكي مانده بود ، مانده بود و گريه كرده بود ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


يك مهلای دو قطبي داراي فوبيا با برخي علائم اسكيزوفرني و مازوخيسم شديد و ساديسم خفيف !

يه آدم دو قطبي ، وقتي تنهام قدمامم سنگين و سريع ،
 
سگرمه ها تو هم ، سرم پايين و صداهاي مكرر پسراي احمق كه :
 
اخمت تو حلقم ، بابااا مغروور ، ايول متانت !

و وقتي كه با يكي از دوستاي دوست داشتنيمم ،

نيش تا بنا گوش باز و خنده هاي از ته دل و طولاني،

و صداي مكرر پسراي احمق كه :

شماره م اينه ، خانوم مايل هستين آشنا شيم ؟ ،

 چه خنده ي زيبايي داري ، شمارمو ياداشت كنين لطفا !

يعني انقد جلف ميشم ؟ تا اين حد ؟

اگه مهلای جلف ديدين بفهمين خوب ترينا پيشش ان 

مهلا با معمولي هاي رو به خوب هم جلف نميشه ،

فقط با خوب ها ، خوب هاي خالص *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


لعنتي تر از جمعه ها ، جمعه هاست ..

 

 

شده ، ريتم قلبتون با كسي تنظيم بوده باشه ؟
 
وقتي هست ، شاد و خوشحال و آروم ،
 
وقتي نيست ، آي چقدر قلبم درد داره امروز ؟
 
شده با خنده هاي اون آدم ، چه خوبه حس و حال من ،
 
با ناراحتياش ، آي چقدر قلبم درد داره امروز ؟ ،
 
شده وقت خوشياتون ، من با تو بي نهايتم روانيه فراري ،
 
 
وقت دلخوري ، آي چقدر قلبم درد داره امروز ؟

درد داره امروز ، عجيب درد داره امروز !

 

+ گره می زنم این عکس ِ خیلی لعنتی ! را به : 

لحظه های ِ خوب ِ بودن ِ دستآش *:) ..

+ عکس از نگــــآرا ..*:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


یک جا

آیدین! آیدین کجایی که ببینی تنها شده ام

و هر شب دنیا یخ می زند ،  انگار همه ی آدم های دنیا مرده اند

و من تقاص هراس همه ی آدم ها را یک جا پس می دهم ..

samphony mordegan 218x300 سمفونی مردگان عباس معروفی

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دیوونشونم رسمـــا *:))

+ آقای همساده :

آقو ما یه بار بدبختی رو بوسیدیم گذاشتیم کنار

حالا هی راه به راه میاد میگه یه بوس بده !

++ آقو ما یه عمه ای داشتیم این اینقدر مهربون بودا

این قدر مهربون بودااا میتونست جایِ خاله ما باشه *

:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


چه کسی دوربین را اختراع کرد؟!

 *:) : یکی از دانشمندان و مخترعین دور که

برای تحصیل به دورتر رفته بودند خی لی دور شده بود از دور ..

برای اینکه دلش تنگ شده بود و وسیله حمل و نقل اینا خی لی سخت گیر میومد

دلش تنگ شده بود برای ما

یه دستگاه اختراع کرد ، اسمشو گذاشت دوربین

که با اون می تونست دور رو ببینه ..

+ : پس اینایی که تو کتاب هایی علمی مینویسند که یه کس دیگه اختراع کرده

*:) : نه، اونا که اصلا بهشون توجه نکن

یه کتابایی خاصی هست که براتون میارم اونا رو بخونین

 

راهنمآ نوشت : فامیل دور : *:)

آی مجری : +

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دیوان شاعران پیشش کم آورده اند !

نقش ابرو ها و لب ها جای خود ، در صورتت

داستانش فرق دارد اندکی اما نگآه ..
 
 
+ چشم هایت ؛

امان از چشم هایت ..

چشم هایت شاعری می کرد *:)

و نگاه هایت دوره ی فشرده نویسندگیست ..

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


اگه به هم نمیرسیم تو با تمام من برو ..

 

من که بریدم از همه به اعتبار بودنت ..

+ عکس از نگـــآر *:)

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


در همین حوالی

 

+ وقتی که آدمی با پوست و گوشت و استخوان ،

زهر تنهایی را می چشد .. ..

 

 

 

به وجود آمدم که داغت را

پشت دستانِ خود نگه دارم

مثل دنیایِ بعد اسکندر

تخت جمشیدِ بعد آوارم

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بی قراری ِ بی شاخ و دُم

+ ما حتماً عاشق همیم که این‌همه از هم دوریم

 

بی قراری که شاخ و دم ندارد 

یک جایی به خودت می آیی و می بینی بی قراری

به هیچ چیز نمی توانی فکر کنی ، هیچ کاری ازت بر نمی آید

فلج شده ای ، گوشه ای می نشینی

و همه ی خاطراتت را از ابتدا تا انتها هی به هی مرور می کنی

هیچ هم به کفشت نیست که چقدر زمان گذشته

بعد یک جایی بین قفسه سینه ات می سوزد

بعد تیر می کشد ،  بعد تووی خودت جمع می شوی

بعد هم    آ    را     م     آ    ر   ا  م    می  م   ی  ر    ی

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


سر به سر تنهایی که میگذاری

چرم کُت ِ بدجنس !

نگو عزیزم

گرم نگیر با من

تابستان است

تنور عشق داغ است

به هر واژه میم مالکیت می چسبانی و

فردا زمستان می شود

آدم برفی می شوی

تمام میم ها می افتند

روی سرم هوار می شود عشق ..

 

+ پُر از بغض ، پُر از حرف ، پُر از درد

پُر  از   " چرا؟ "   شده ام ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


تا یادم نرفته است بگویم :

گاهی اوقات، زندگی، می تواند بی رحم تر از آنچه آدمی تصور می کند باشد

The future comes on sleeping pills

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دلم برای بآغ+چه می سوزد

 گیاهانِ آپارتمانی، موجوداتِ غمگین و تنهایی اند جوری که به آدمی نگاه می کنند

  می دانید، خودشان را با هر شرایطی وقف می دهند ،

یک روز درمیان، کمی آب می خواهند و همین که کنارِ پنجره ،

فقط کنارِ پنجره باشند

-حتی اگر پرده کشیده باشد،یا به هر طریقی نتوانند بیرون را ببینند-

برایشان کافی ست !

وقتی سرِ صحبت را باهاشان باز می کنی،

جوری با اشتیاق گوش می دهند که انگار سالهاست کسی باهاشان حرف نزده

و جوری بهت زُل می زنند و سر تا پا گوش می شوند

که آدمی دلش می سوزد از اینهمه تنهایی شان 

از خانه که بیرون میروی و روزها و ساعت ها تنهاشان می گذاری

وقتی بر می گردی باز هم مهربان نگاهت می کنند

اینها همه باعث می شوند پیشِ خودم فکر کنم

چه موجوداتِ غمگین و تنهایی اند این گیاهانِ آپارتمانی

برایِ همین است که می توانم ساعت ها کنارشان بنشینم

نگاهشان کنم، از هردَری باهاشان حرف بزنم

و هیچ به کفشم نباشد که دیگران فکر می کنند عقل ندارم

که نشسته ام با یک مُشت گل و گیاه حرف می زنم

گیاهان آپارتمانی، حرف هایِ مرا خوب می فهمند

  گیاهان آپارتمانی موجودات تنها و غمگینی اند

که گاهی دلشان کسی را می خواهد که فقط با او حرف بزنند

برای گیاهانِ سیاره تان، دوست هایِ خوبی باشید

به شما نیاز دارند ، شما بیشتر به آنها.. باور کنید ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


فراموش کردنت هیچ وقت به خانه نمی رسد .

پـــآییز پشت پنجره استوار میایستد

مرا نظاره می‌کند

که چرا من

هنوز جهان را ترک نکرده‌ام

من که قلب فرسوده دارم

من که باید با قلب فرسوده کم کم تو را فراموش کنم

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


قطع نآمه !

تو از قبله ی من، گرفتی خدا رو

کجایی ببینی، یه شب حالِ ما رو

 

+ می دانی، یک وقت هایی سفر هم چاره ساز نیست ..

هیچ چیز چاره ساز نیست ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


می شود مرا ببوسی آقای زغآل لخته ؟!

 تو درون تک تک سلول های ِ منی

میان تک تک مفاصلی که برای بوسیدنت خم میشوند

میان لب هایی که برای ِ " دوستت دارم " های ِ آخر شب باز میشوند

میان استخوان پنجه هایی که قد میکشند برای ِ به آغوش کشیدنت 

میان ِ خونی که میرود و میرود و میرود تا به گونه هایم برسد

و رنگ اناری اش تورا به خنده بیاندازد ..

اصلا استخوان پیشانی ِ من ساخته شده برای ِ تکیه به ترقوه ات ..

اگر باورت نمیشود برویم از دوست داشتنم

یکی از آن عکس های سیاه سپیدی که دکترها جلوی ِ نور میگیرند ، بگیریم ..

برویم ؟.. راستی میشود سرراه مرا هم ببوسی ؟

                         
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بودنت ، آمدنت ، مبــآرک ..

 ایمآن ، مرا در پس ِ عشق ِ واژه هایم بشناس ..
 
امروز شد یک سال ، 365 روز ، شد 8760 ساعت ،
 
شد 210240 دقیقه ، 31536000 ثانیه ؛
 
که من هر نفسش را ، تو را آرزو کردم ..
 
 
 
یک شب هایی در زندگی هست ،
 
که خودِ آدم هم از سَحَر شدنشان متعجب است
 
از جان به در بُردن ازشان ..
 
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

خودم می دانم و خودت ، خودمآن می دانیم و خودمآن .. *:)(:*


+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دلتنگ تر از دلتنگ تر از دلتنگ جانآ!

شاعر می گه :

دلیل این که آرومم امید لمس دستاته .. جانآ !

من با چی آروم باشم وقتی امیدی نیست ، دریغ از امید واهی..!

 

+ دستی بر شعر قیصر :

دورتر از آنچه بگویم چقدر

بیش تر از بیش تر از بیش تر

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


من جزوه متاسف هام!

لعنت به دستت لای موهای زنی دیگر

+ اضافه می کنم : لعنت به دستم لای دستِ (های) مردی دیگر

 

اگه با این شعر گریه کردین خوب یعنی حالتون طبیعی ِ

اما اگه گریه نکردین و آه کشیدین و قفسه سینه تون سنگینی کرد ..

فکر کنم نشه دیگه براتون کار کرد ، متاسفم!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دل+تنگی یه بیماری مزمن بود ، نه؟!

ما انسان های ضعیف،

وقتی با یه خاطره از پا در می آییم ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


زن ها باید برای یک نفر واحد بمانند

زن که باشی دلت فقط محبت های از ته دل می خواهد

و دوستت دارم های گرمی که تو را در آغوش می گیرند

و مقابل این دل خواستن ها، یک چیز دیگری هم دلت می خواهد ؛

همه ی محبتت را روی صورت کسی بپاشی

و با حرف های گرمت به طرف نشان بدهی

که می شود با حرف زدن هم یکی را بغل کرد لازم به داشتن دست نیست

آغوش دست نمی خواهد، احساس گرمِ واقعی می خواهد

زن که باشی کم کم می فهمی نمی توانی همه را دوست داشته باشی

نمی توانی به همه عزیزم را بچسبانی بغل اسمش و صدایش کنی

نمی توانی دلتنگ همه شوی

نمی توانی به همه عشق بورزی و برای محبت کردن نقشه بکشی

زن که باشی یه جایی از زندگی می فهمی

هر چقدر هم که همه باشند باز هم هی چ کس نیست

زن که باشی بالاخره یک جایی از زندگی کردن و نفس کشیدنت می فهمی

نمی شود برای همه بود و محبت کرد و عزیزم گفت و دلتنگ شد،

باید این را برای یک نفر، تنها یک نفر استفاده کرد

زن که باشی می فهمی اگه همه هم دوستت داشته باشند،

آن یکی اصلا نباشد؛ برایت این دوست داشتن بی معنا ترین کار دنیا می شود

زن ها نمی توانند همه ی عمرشان را به همه محبت کنند و دلتنگ همان ها بشوند

زن ها باید یک شخصیت واحد داشته باشند

که فقط برای آن دل دل کنند و دلشان برای آن فقط تنگ شود

زن که باشی می فهمی اگر همه باشند اما آن شخص واحد نباشد

زندگی ات چیزی نیست جز تنهایی هایی که بوی غم گرفته است

این تنهایی شبیه یک باتلاق یک جا تو را می خورد

طوری که همان همه نمی فهمند چه بلایی سرت آمده است.

زن ها نیاز دارند برای یک شخصیتِ واحد زندگی کنند و نفس بکشند

و به او محبت کنند ، این بالاخره یک جایی گندش در می آید

 زن ها نیاز دارند برای یک شخص واحد زن بمانند

+ توضیح زیادی : آن یک نفر واحد لازم نیست کسی باشد که شما از قبل عاشقش بودید

منظور بودن یک فرد واحد هست ، تنها یک نفر ، تنها یک مرد ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


تو دستم را می گیری*:)

وقتی مطمئن می شوم

زمانی که قرار است بیفتم

تو دستم را محکم تر می گیری،

مدام خودم را به زمین می زنم!

 

+ این می تونه یه عاشقانه نوشت باشه برای یه آدم ..

می تونه برای خدا باشه ..

اول خواستم برای یه آدم بنویسم

بعد آخرش که علامت تعجب رو گذاشتم یادِ خدا افتادم !

 

+ بچسبد به این بیت : 

دستِ من گیر که این دست همان است که من

بارها از غمِ هجرانِ تو بر سر زده ام ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


این غرق شدن آرزوست*:)

بودنت عین موج هایی لب ساحل ست ..

یهویی، خوب و شگفت آور .

بیا و غرقم کن !

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


لَعنَت به ..

یجوری دارم باهات زندگی می کنم

که همسرت با تو زندگی نخواهد کرد ..

لَعنَت به این بودنت ..

 

+ یه جور ِ ناجوری ، جای قلبم درد می کنه ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


با کمبود " تو " مواجه شدیم!

آيا كمبود تو مهم تر از كمبود آب نيست؟!

در عجبم كه این خبر را رسانه اعلام نکرد !

+ هر روز داريم به اين قحطي نزديك تر مي شويم ؛

ذخايرمان از تو رو به اتمامِ اتمام است ..

 

+ يجوري لواشکُ دوست دارم كه انگار خودِ خودِ تويي ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


نباشي ، من هيچ حسي به روز برفي ندارم ..

همدم ِ تنهایی ها ؟!

صدای ِ احسآس ؟!

مرتضی ؟!

دمت گرم!

تو هم ما رو تو دلتنگيت بذار بمونيم و خفه شيم ..

تو هم من رو تنها بذار تا ذره ذره آب شم ..

ثانیه به ثانیه این یه سال به آهنگای ِ تو گره خورده بود ،

اومدی و اَد 25 رفتی زیر ِ خاک تا من هیچ وقت فراموشت نکنم ؟!

 
روحت قرين رحمت ..

ممنون ميشم اگه فاتحه اي براش بخونيد ..

 

 

*:/ : دیگه نمی تونیم تو اینترنت بزنیم :

آهنگ جدید ِ مرتضی پاشایی ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


پآییزی که تو در آن جاماندی ..

من جان دهم ، آهسته  تو هم    می  م    ی      ر     ی    ..   .     .       .

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


از دست رفته َ م ؟!

آرام شده‌ام

مثل درختی در پآییز

وقتی تمام برگ‌هایش را

باد برده باشد ..

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |