وقتي لباس مشكي هايمان را می بینم ، دلم هري مي ريزد پايين ،
دلم مي خواهد گريه كنم براي اولين عزيزي كه مي رود و ما را سياه پوش مي كند .
اين اولين عزيز شايد خودم باشم ، فرقي نمي كند !
به هر حال دنيا از آدمي خالي مي شود كه هزار و يك آرزو داشته ، هزار و يك كار كه انجام شان نداده .
لباس هاي مشكي مرا ياد توبه كردن مي اندازند ،
ياد عمري كه سوار بر باد است و هر لحظه ممكن است تمام شود .
نظرات شما عزیزان: