بچه بودم ، روی علم؛ ذکر این پهلوونـا ؛ استیصال های همیشگی آدما ؛
توی فیلم، توی واقعیت اسمتونو هجّی می کردم با خودم ؛
بزرگ تر که شدم وقتی خیلی دلم می گرفت ،
وقتی خیلی از دنیا شکایت داشتم ،
خوشحال که بودم یک ذکر زیر لبم ؛ غیر ارادی بدون این که بفهمم جاری می شد ؛
من با ذکر "یا ابوالفضل" بزرگ شدم ؛ اصلا ذهنم با اسمش گره خورده ؛
همـان روزهایی که قلبم تشکیل می شد در رحم مادر، زیر اشکهایی که بوی "ابوالفضل" داشتند .
ارادتمند شما آقا ؛ یکی که با اسمت گره خورده.. *:)
نظرات شما عزیزان: