آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

به قول شاعر : "علی هذا آوخ ؛ چه کنم جانم رفت "

بهـآر دو سال پیش بود که اولین سی‌دی از کارهای نامجو بدستم رسیده بود

به واسطه‌ی دوستِ دوستی

که خودش توی یک مهمانی از دستِ محسن نامجو هدیه گرفته بودش

سراسر بهـآر آن سال و سالهای بعدترش با زلف برباد مده و بگو بگوی نامجو سر شد

موسیقی‌اش خونین بود ، جان‌های زخمی را التیام بود

عیش بی‌حد و حصرِ دردناک ولی لذت بخشی بود

راستِ کار شاعرِ بریده‌دلی بود که رفته بود

به جست‌وجوی گوی چوگان گمشده‌ی اورنگ‌زیب اما سر از جنگ درآورده بود ناغافل

توی آن سالهای پریشانی و سرگشته‌گی ،

توی آن سرزمین‌های سراسر بارانی و مه‌آلودِ آن سوی کوه‌های شمالی

بعد از آن اما دیگر نشد یا نتوانستم

با هیچ موسیقی دیگری آن درجه از نشئگی ناب را تجربه کنم

شاید هم حالم دیگر آن حال پریشانِ قدیم نبود

که باز هم بتواند کمی و فقط کمی از درد کهنه‌ی این سینه‌ی ملتهب اما لال را بیرون بکشد

وگرنه از دستِ سیگار وُ الکل وُ حتی از پیچ‌و‌تا‌ب‌های لامصبِ بی‌مروّتِ موهای خرمایی‌رنگِ او هم

که کاری برنیامد توی این سالهای آخر .. خودت که بهتر می‌دانی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |