آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

چشمهای تو عسلی ست ، البته تازه فهمیدم

چشمهایت عسلی ست ،

تا قبل از آن یک هاله خاکستری رنگ میدیدم به جای چشمهات ..

بعد عسلی شد ، رنگِ چشمهای بابا *:)

امروز با چشمهای عسلی ت نگاهم کردی

من ایستاده بودم ، نگاه دزدیدم ، نگاه دزدیدی ، دوست داشتم نگاهت کنم

نگاهت کردم ، نگاهم کردی ، دزدیدی ، دزدیدم ، یک بارِ دیگر ، پیش قدم شدی

نگاهت کردم ، دل را زدم به دریا ، ندزدیدم ..

نگاهم کردی ، طولانی ، بعد خندیدی ، .. خندیدم ..

شاید همینجوری الکی ، شاید به یادِ بعضی لحظه های خوشِ کودکی

شاید از سرِ دلسوزی ، شاید هر کوفت و زهر ماری که هست ..

دوستت دارم ،

به رغم تمام مسخره بازی های دخترانه من و اختلاف نظرهامان با تو

حقیقت این است که دوستت دارم ..

به یادِ دستهات ، که در کودکی نربانِ پاهایم میشد برای رسیدن به آسمان 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |