آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

اینکه گاهی دلم میگیرد

گاهی دستانم به زندگی نمیرود

گاهی یک حصار به دور خودم می کشم

و رویش مینویسم: تا اطلاع ثانوی

 خسته ام

دلیل نمیشود که تو

آمدنت را به تعویق بی اندازی

دلیل نمی شود که به شانه ی دل شکسته ها نزنم و نگویم :

عزیز جان ..

خدا هست ... خدا هست ... خدا هست

اصلا همه این حال های لعنتی لاعلاج

چاشنی زندگی است

وهیچ دلیل نمیشود 

من باز به خود نیایم

چای دارچین نگذارم

باز هم برای تو ننویسم 

و میان یک دنیا اشک

با چشمانی تار

روی کاغذ خیس حک نکنم :

چقدر جای شانه هایت کنارم خالیست

مگر نمی‌شود

آدم سال‌های بعد را به یاد بیاورد ..

و برای خودش گریه کند ؟

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |