امروز که رفته بودم تا برایشان کتاب بخرم گفتم بروم قسمت کودک و نوجوان را هم ببینم
کاش نمیرفتم ! پیش خود گفتم حالا 100 کتابی که باید قبل از مرگم بخوانم هم خواندم
+100 کتاب از فیوریت های خودم را ! با اینهمه کتاب کودک و نوجوان چه کنم ؟
مرا تصور کنید وسط کتاب فروشی ، دقیقا وسطش با لب و لوچه آویزان ایستاده
و مانند کسانی که عزیزی را از دست داده اند داشتم به کتابهایی که مال من نبود
و انگار قرار هم نبود هیچگاه مال من باشند نگاه میکردم ..
قطعا کتاب فروشی یکی از حسرت انگیز ترین مکان های دنیاست ..
+ همین حالا به فکرم رسید میتوانم کتابهای کودک و نوجوان را زمانی که شیرین یا امیرعلی به دنیا آمدند
برایشان خریده و به بهانه آنها به آرزویم برسم .. اسمایلی یک مادر خبیث
نظرات شما عزیزان: