صدف به من گفته است که به استخاره شک نیاورم
او جدی گفته است ، مثل همه حرفهای جدی دیگرش
و من حتا برای اطمینان از او دوباره پرسیدم
او نمیداند با همین یک خط جدی چه لبخند نـآرنجی پررنگی روی لبم نشانده
طوری که خط هایش از صورتم بیرون زده اند و نمیداند اگر کنارم بود حتما یه جیغ میکشیدم
و بعدش هم میپریدم دو سه تا ماچ غولی بر گونه هایش میکاشتم
هی صدف جانم ! من یک روز بزرگترین بسته کاکائو را برایت میخرم !
نخیر من جوگیر نشده م ، زیادی هم شلوغش نکرده ام ! من فقط
بین اینهمه ابرهای خاکستری غمگین باران زا ، یک رنگ از رنگین کمان را دیده ام
همین ..
لطفا به من نخندید .. خب نه .. بخندید
من هم با شما میخندم اصلا چه اشکالی دارد *^_^
+ حالا یک نفر بیاید این لبخند تا هیپوفیز کشیده مرا جمع کند
تا بتوانم بخوابم ! صورتم چروک شده خب *:))))
نظرات شما عزیزان: