آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

حالا در این جنگل تاریک زانوهایم را بغل گرفته ام و هی فین فین میکنم

با ستاره هایی که از کوله پشتی ام همینجور ولو شده اند

و تازه فهمیده ام همه شان پلاستیکی بودند

و به این فکر میکنم که چه کسی هانسِل و گرتل را نجات داد ؟

 

+ بعد آن وقت این ساعت ها و دقیقه هایی که که چند ماه است

هروقت نگاهشان می اندازم هِی با هم جفت میشوند

آن لعنتی ها هم برایم نشانه بودند

مثلا همین 15:15 که پست را به ثبت رسانید

هنوز نفهمیدم پیامشان چه بود ..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |