بعد لابد تو سکوت می کنی و صدای نفس هایت می پیچد توی گوشم
بعد احتمالا من دستم را می گذارم روی دهان و بینی ام
و صدای نفس های بریده ام را خفه می کنم
بعد حتما تو آرام می گویی:" خآنم ؟! " بعد لابد من جوابت را نمی دهم
یا به جای جواب یک نفس عمیق می کشم و عرق سردی می نشیند روی تنم
بعد لابد تو نفس هایت را تکرار می کنی برایم ، تکرار می کنی ، تکرار می کنی ، تکرارتر
بعد لابد لرزش صدایم را قورت می دهم و ارام می گویم: " بعله ؟! "
نه نمی پرسم ، احمقانه است ، چشم هایم را می بندم و نفس عمیقی می کشم
بعد احتمالا به مردمک های سیاه چشم هایت فکر می کنم که می لرزند
و تو لابد به دست های سرد من فکر می کنی که تمام صورتم را پوشانده است ..
نظرات شما عزیزان: