آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

می‌آيی همسفرم شوی ؟

گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است

توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گویيم

توی راه خواب‌هامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعريف می‌کنيم

باران هم که بيايد

هی خيس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خنديم ،

بعد هم به راهی می‌رويم

که سهم ترانه و تبسم است

مشکلی پيش نمی‌آيد

کاری به کار ما ندارند ری‌را ،

نه کرم شب‌تاب و نه کژدم زرد .

وقتی دستمان به آسمان برسد

وقتی که بر آن بلندی بنفش بنشينيم

ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد

می‌نشينيم برای خودمان قصه می‌گویيم

تا کبوتران کوهی از دامنه‌ی روياها به لانه برگردند .

غروب است

با آن‌که می‌ترسم

با آن‌که سخت مضطربم ،

باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد ..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |